- پندمند
- پر از پند،
برای مثال نگه کن بدین نامۀ پندمند / دل اندر سرای سپنجی مبند ، آمیخته به پندواندرز(فردوسی - ۷/۴۰۸)
معنی پندمند - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پند آمیز پرپند مشحون از پند و اندرز
ویران، خراب، پریشان، ویژگی عمارتی که فروریخته و ویران شده باشد، برای مثال وگرنه شود بوم ما کندمند / از اسفندیار آن بد بدپسند (فردوسی - ۵/۳۹۷) ، مادر بسیار فرزندی ولیک / خوار داریشان همیشه کندمند (ناصرخسرو - ۴۳۴)
سخاوتمند
جز جز، تکه تکه، قطعه قطعه، پاره پاره، اندک اندک
صاحب درد، درد آلود
ثمر بخش، مفید
غمگین غمناک اندوهگین
عاقل، صاحب عقل و خرد صاحب خرد
توانا و تندرست
صاحب پسر، صاحب فرزند
پند دادن، پند گرفتن
آنکه یا آنچه سود دهد نافع، آنچه که بکار آید مفید بافایده مقابل مضر، برومند بارور مثمر باحاصل، سودبرنده
شاد شادمان
چابک و چالاک، تند و تیز
دارای خرد، عاقل، دانا، هوشیار
تناور، فربه، بلندبالا، کنایه از پرزور
غرغر، سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی
بیمار، ناخوش، علیل، کسی که درد یا مرضی دارد
کسی که آثار هنری به وجود بیاورد، دارای مهارتی ویژه
آنچه نفع و فایده برای کسی یا کاری داشته باشد، سوددار، نافع، مفید، با فایده
تند و تیز
خراب شده و فرو ریخته: سمرقند کند مند بدینت کی افگند ک از چاچ ته بهی، همیشه ته خهی، (ابوالینبغی. مسالک الممالک ابن خرداذبه 25)، پریشان و خراب: مادر بسیار فرزندی ولیک خوار داریشان همیشه کند مند. (ناصر خسرو)
باهنر، دارای هنر