نام سنجاقی است که از شمال شرقی به زشتوی و از شمال غربی به راخوده و از طرف مغرب به وراچ و از جانب جنوب به سنجاق لوفجه میرسد و 100870 تن سکنه دارد. (قاموس الاعلام ترکی)
نام سنجاقی است که از شمال شرقی به زشتوی و از شمال غربی به راخوده و از طرف مغرب به وراچ و از جانب جنوب به سنجاق لوفجه میرسد و 100870 تن سکنه دارد. (قاموس الاعلام ترکی)
کفگیر، ظرف سوراخ سوراخ که چیزی در آن صاف کنند، صافی، آبکش، پالونه، پالاون، پالایه، پالوانه، ترشی پالا، راوق، برای مثال دیده پالونه سرشک امل/ طبع پیمانۀ عذاب شدست (جمال الدین عبدالرزاق- مجمع الفرس - پالونه)
کفگیر، ظرف سوراخ سوراخ که چیزی در آن صاف کنند، صافی، آبکش، پالونه، پالاوَن، پالایه، پالوانه، تُرُشی پالا، راوَق، برای مِثال دیده پالونه سرشک امل/ طبع پیمانۀ عذاب شدست (جمال الدین عبدالرزاق- مجمع الفرس - پالونه)
پلونا. شهری در بلغارستان دارای 29 هزار سکنه. سپاه روس و رومانی آن را در 1877م. پس از مقاومت شدید عثمان پاشا تسخیر کردند. در قاموس الاعلام ترکی (کلمه پلونه) آمده: پلونه قصبۀ مرکز لوائی واقع در بلغارستان در 138هزارگزی شمال شرقی صوفیه در ساحل رود توچنیچه. پلونه هنگامی که مستقیماً بستگی بدولت عثمانی داشت بیش از 17000 سکنه و 18 جامع داشت در زمانهای اخیر اکثر مسلمانان از آن جا رحلت کرده و فعلاً بیش از14000 سکنه ندارد و اکثرجوامع آن رو به ویرانی نهاده است این قصبه در یک زمین مسطّح واقع شده ولی گرداگرد آن با تپه ها احاطه گشته این سرزمین محل ّ تقاطع راههای بسیار حائز اهمیتی میباشد. ابنیۀ آن عادی و کوچه های ناپاک دارد. پایداری و مقاومت مردانۀ غازی عثمان پاشا در مقابل عساکر روسیه و رومانیا در همین قصبه بود و این قضیه به شهرت این محل ّ افزوده است. در سال 1877 میلادی هنگامی که نیروی روس از رود دانوب گذشته بود غازی مذکور در این جا دوبار به پیروزی بزرگ نایل شد سپس این قصبۀ عاری از هر گونه استحکامات را با وسایل خاکی استوار ساخت و طریق صوفیه را باز گذارده از تموز سنۀ مذکور تا کانون اول همان سال مدت پنج ماه با نیروهای روس و رومانی مشغول زد و خورد بود و پیاپی می جنگید و تلفات خصم از000، 40 متجاوز شد و شهرت نظامی دولت عثمانی در جهان افزوده گشت آخرالامر روسیه لشکر فراوانی گرد آوردو به میدان کارزار فرستاد در این حال طریق صوفیه هم مسدود گردید. ناچار پاشای دلیر بنای حمله و هجوم راگذارده دلیرانه میکوشید و در نتیجه دو ردیف از استحکامات دشمن را ضبط کرد لکن چون نیروی روسها چندین برابر نیروی عثمانی بود عاقبت در 10 کانون اول این مردشجاع مجروح گردید و از این رو با 35000 تن لشکر مجبور به تسلیم شد این تسلیم ننگین نبود امپراطور روس دلاوری و رشادت پاشا را تقدیر و تحسین کرد تا آنجا که شمشیر وی را نگرفتند و از عزّت و احترامش نکاستند
پلونا. شهری در بلغارستان دارای 29 هزار سکنه. سپاه روس و رومانی آن را در 1877م. پس از مقاومت شدید عثمان پاشا تسخیر کردند. در قاموس الاعلام ترکی (کلمه پلونه) آمده: پلونه قصبۀ مرکز لوائی واقع در بلغارستان در 138هزارگزی شمال شرقی صوفیه در ساحل رود توچنیچه. پلونه هنگامی که مستقیماً بستگی بدولت عثمانی داشت بیش از 17000 سکنه و 18 جامع داشت در زمانهای اخیر اکثر مسلمانان از آن جا رحلت کرده و فعلاً بیش از14000 سکنه ندارد و اکثرجوامع آن رو به ویرانی نهاده است این قصبه در یک زمین مسطّح واقع شده ولی گرداگرد آن با تپه ها احاطه گشته این سرزمین محل ّ تقاطع راههای بسیار حائز اهمیتی میباشد. ابنیۀ آن عادی و کوچه های ناپاک دارد. پایداری و مقاومت مردانۀ غازی عثمان پاشا در مقابل عساکر روسیه و رومانیا در همین قصبه بود و این قضیه به شهرت این محل ّ افزوده است. در سال 1877 میلادی هنگامی که نیروی روس از رود دانوب گذشته بود غازی مذکور در این جا دوبار به پیروزی بزرگ نایل شد سپس این قصبۀ عاری از هر گونه استحکامات را با وسایل خاکی استوار ساخت و طریق صوفیه را باز گذارده از تموز سنۀ مذکور تا کانون اول همان سال مدت پنج ماه با نیروهای روس و رومانی مشغول زد و خورد بود و پیاپی می جنگید و تلفات خصم از000، 40 متجاوز شد و شهرت نظامی دولت عثمانی در جهان افزوده گشت آخرالامر روسیه لشکر فراوانی گرد آوردو به میدان کارزار فرستاد در این حال طریق صوفیه هم مسدود گردید. ناچار پاشای دلیر بنای حمله و هجوم راگذارده دلیرانه میکوشید و در نتیجه دو ردیف از استحکامات دشمن را ضبط کرد لکن چون نیروی روسها چندین برابر نیروی عثمانی بود عاقبت در 10 کانون اول این مردشجاع مجروح گردید و از این رو با 35000 تن لشکر مجبور به تسلیم شد این تسلیم ننگین نبود امپراطور روس دلاوری و رشادت پاشا را تقدیر و تحسین کرد تا آنجا که شمشیر وی را نگرفتند و از عزّت و احترامش نکاستند
پالوانه. (برهان). پالاوان. پالاون. پالونیه. ترشی پالا. سماق پالا. آلتی که بدان چیزها را صافی کنند و بپالایند. غلل. (دهار). ناطب. ناطبه. منطب. مصفاه. (دهار) (تفلیسی). آبکش. پرویزن. صافی. جایگاهی از کرباس و غیره که در وی چیزی پالایند. (از فرهنگی خطی). راوق. راووق. (تفلیسی) (مهذب الاسماء). آردن. (برهان). ماشوب. ماشوبه. ماشو. زازل. مبزّل. ثدام. (دهار) (منتهی الارب). فیهج، مبزل کمنبر. پالونه و نائژۀ گرمابه و خم و جز آن. (منتهی الارب) : پالود جان خویش بپالونۀ بلا پیمود عمر خویش به پیمانۀ زمان. معزی. بسپار همه زنگ بپالونۀ آهن بگذار همه رنگ بپالودۀ بازار. سنائی. ببارم ز پالونۀ دیده آبی برآرم ز آئینۀ سینه آهی. سیدحسن غزنوی. ورنه جان آهنین بودی به آه آتشین دیده چون پالونۀ آهن فروپالودمی. خاقانی. هر می که ریختیم بپالونۀ مژه یاد خیال انس رسان تو میخوریم. خاقانی. گهی از دیدگان ریزی همی لؤلو چو پالونه گهی از چشمه ها بیزی همی مرجان چو پرویزن. جوهری هروی. دیده پالونۀ سرشک امل طبع پیمانه شراب شده ست. جمال الدین عبدالرزاق
پالوانه. (برهان). پالاوان. پالاون. پالونیه. ترشی پالا. سماق پالا. آلتی که بدان چیزها را صافی کنند و بپالایند. غلل. (دهار). ناطب. ناطبه. منطب. مصفاه. (دهار) (تفلیسی). آبکش. پرویزن. صافی. جایگاهی از کرباس و غیره که در وی چیزی پالایند. (از فرهنگی خطی). راوُق. راووق. (تفلیسی) (مهذب الاسماء). آردَن. (برهان). ماشوب. ماشوبه. ماشو. زازل. مبزّل. ثدام. (دهار) (منتهی الارب). فیهج، مبزل کمنبر. پالونه و نائژۀ گرمابه و خم و جز آن. (منتهی الارب) : پالود جان خویش بپالونۀ بلا پیمود عمر خویش به پیمانۀ زمان. معزی. بسپار همه زنگ بپالونۀ آهن بگذار همه رنگ بپالودۀ بازار. سنائی. ببارم ز پالونۀ دیده آبی برآرم ز آئینۀ سینه آهی. سیدحسن غزنوی. ورنه جان آهنین بودی به آه آتشین دیده چون پالونۀ آهن فروپالودمی. خاقانی. هر می که ریختیم بپالونۀ مژه یاد خیال اُنس رسان تو میخوریم. خاقانی. گهی از دیدگان ریزی همی لؤلو چو پالونه گهی از چشمه ها بیزی همی مرجان چو پرویزن. جوهری هروی. دیده پالونۀ سرشک اَمل طبع پیمانه شراب شده ست. جمال الدین عبدالرزاق
شمشیر چوبین. (برهان) (آنندراج). بلونک. بلوندک. و رجوع به بلونک و بلوندک شود، سختی. (منتهی الارب). مصیبت. (اقرب الموارد). بلوی. و رجوع به بلوی و بلیت و بلیه شود، دریافت حقیقت چیزی و کشف آن. (منتهی الارب) ، ناقه ای که بر گور خداوندش بستندی که تا بمیرد، و عرب جاهلیت گمان داشتندی که صاحبش بر آن ناقه محشور خواهد شد. ج، بلایا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
شمشیر چوبین. (برهان) (آنندراج). بلونک. بلوندک. و رجوع به بلونک و بلوندک شود، سختی. (منتهی الارب). مصیبت. (اقرب الموارد). بَلوی. و رجوع به بلوی و بلیت و بلیه شود، دریافت حقیقت چیزی و کشف آن. (منتهی الارب) ، ناقه ای که بر گور خداوندش بستندی که تا بمیرد، و عرب جاهلیت گمان داشتندی که صاحبش بر آن ناقه محشور خواهد شد. ج، بَلایا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
بستۀ قماش را گویند و به عربی رزمه خوانند. (برهان قاطع). بستۀ جامه و قماش را گویند. (جهانگیری). پرونده. پروند. (رشیدی). این تبدیل همان پرونده است که گذشت اصل آن نیز پنده یعنی بستۀ قماش است. (آنندراج). ظاهراً این لفظ مرکب است از پل، پول بمعنی نقدینه و ونده بمعنی بنده، مجموع کلمه بمعنی کیسه و صره است. (مؤلف) : راه باید برید و رنج کشید کیسه باید گشاد و پلونده. سوزنی. و نیز رجوع به پرونده شود
بستۀ قماش را گویند و به عربی رزمه خوانند. (برهان قاطع). بستۀ جامه و قماش را گویند. (جهانگیری). پرونده. پروند. (رشیدی). این تبدیل همان پرونده است که گذشت اصل آن نیز پنده یعنی بستۀ قماش است. (آنندراج). ظاهراً این لفظ مرکب است از پُل، پول بمعنی نقدینه و ونده بمعنی بنده، مجموع کلمه بمعنی کیسه و صره است. (مؤلف) : راه باید برید و رنج کشید کیسه باید گشاد و پلونده. سوزنی. و نیز رجوع به پرونده شود
آلتی که بدان چیزها را صافی کنند و بپالایند جایگاهی از کرباس و غیره که در وی چیزی پالایند آبکش پرویزن ماشوب ماشوبه ترشی پالا پالاوان پالاون پالوانه صافی مصفات
آلتی که بدان چیزها را صافی کنند و بپالایند جایگاهی از کرباس و غیره که در وی چیزی پالایند آبکش پرویزن ماشوب ماشوبه ترشی پالا پالاوان پالاون پالوانه صافی مصفات