جدول جو
جدول جو

معنی پلمپ - جستجوی لغت در جدول جو

پلمپ
مهر سربی
تصویری از پلمپ
تصویر پلمپ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلمه
تصویر پلمه
تخته سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلمس
تصویر پلمس
مضطرب شدن و دست و پا گم کردن اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلمب
تصویر پلمب
فرانسوی سرب، اسربک مهر سربی کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کلندیس، کیسه تن، ریشینگی ایجاد نسج مخاطی اضافی در درون حفره های طبیعی بدن بکشل غده یا تومورهای کروی یا بیضوی شکل باندازه های مختلف از یک وزن تا یک سیب. گاهی ممکنست که این پولیپها مشی بد خیمی گیرند و ایجاد غده های سرطانی کنند. یا پولیپ بینی. غده و پولیپی که در داخل حفره بینی از رشد غیر طبیعی مخاط داخلی آن بوجود آید بواسیر لحمی بینی. یا پولیپ رحم. پولیپی که در داخل رحم از رشد غیر طبیعی مخاط آن بوجود می آیدبچه خور بواسیر لحمی رحم. یا پولیپ گوش. پولیپی که در داخل گوش میانی یا داخلی و یا مجرای گوش خارجی تولید شود بواسیر لحمی اذن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلمس
تصویر پلمس
بهانه، تهمت، دروغ، اضطراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلمب
تصویر پلمب
مهر سربی کوچک سوراخ دار که بعد از بستن در جایی یا چیزی با نخ به آن وصل می کنند تا از دست خوردگی در امان بماند
پلمب شدن: کنایه از بسته شدن، تعطیل شدن جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلمه
تصویر پلمه
تخته سنگ، سنگ مسطح و نازک، سنگی که ورقه ورقه شود، سنگ لوح، لوح سنگی که در قدیم برای کودکان دبستانی بر روی آن سرمشق می نوشتند، برای مثال نخست چون پدرم پلمه بر کنار نهاد / چه علم ها که بخواندم از آن به غیر زبان (عمید لوبکی- مجمع الفرس - پلمه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلمه
تصویر پلمه
((پَ مِ یا مَ))
لوحی که ابجد و غیر آن بر آن می نوشتند تا اطفال بخوانند، نوعی از گل سخت شده و سیاه که ورقه ورقه جدا شود و می توان برای نوشتن به کار برد، سنگ لوح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلمس
تصویر پلمس
((پَ مَ))
مضطرب شدن و دست و پا گم کردن، اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
فرهنگ فارسی معین
((پُ لُ))
قطعه سرب یا موم آب شده ای که برای جلوگیری از دستکاری و سوءاستفاده به سر پاکت یا در مغازه یا خانه یا مکان دیگری مهر شود، مهرو موم (واژه فرهنگستان)، مجازاً به معنی تعطیل کردن و بستن جایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پمپ
تصویر پمپ
مکنده، تلمبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پلم
تصویر پلم
آقطی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پلم
تصویر پلم
آقطی خاک تراب، کاجیره کاژیره
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی باد کش تلمبه یا پمپ بنزین. محلی که بصاحبان وسایل نقلیه و مانند آن بنزین فروشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلم
تصویر پلم
گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلخوم، پلاخون، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پمپ
تصویر پمپ
((پُ))
دستگاهی برای جابه جا کردن مایعات، تلمبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلم
تصویر پلم
((پَ))
خاک، گرد
فرهنگ فارسی معین
آلت یا دستگاهی برای رسانیدن مایع یا هوای پرفشار به داخل چیزی یا خارج ساختن مایع و هوا از داخل آن، تلمبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلم
تصویر پلم
خاک، برای مثال کجا تور و کجا ایرج کجا سلم / اجل پاشید بر رخسارشان پلم (زراتشت بهرام - مجمع الفرس - پلم)، گرد، کاجیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قابل بازپلمپ
تصویر قابل بازپلمپ
Resealable
دیکشنری فارسی به انگلیسی