جدول جو
جدول جو

معنی پلزانس - جستجوی لغت در جدول جو

پلزانس(پْلِ / پِ لِ)
در قاموس الاعلام ترکی (تحت عنوان پلزانسه) آمده است، آن را به زبان ایتالیائی پیاچنچه نامند. نام مرکز ایالتی است در قسمت شمالی ایتالیا و دردوک نشین ملعاپارمه. این شهر در نزدیکی ساحل یمین نهر پو، و در 53هزارگزی شمال غربی واقع است. عده سکنۀ آن 35000 تن است. مکتب بزرگی موسوم به آلبرونی، و مدرسه مخصوص به مجسمه سازی و نقاشی، کتابخانه، راه آهن، قصر مخصوص دوکهای قدیم، استحکامات، جادّۀ زیبا، منسوجات ابریشمی و پشمی، و انواع مشروبات دارد. پلزانس از شهرهای بسیار قدیم است و صحنۀ وقایع تاریخی بسیار بوده است. ایالت پلزانس از جانب شمال به میلان وکرمونه و از سوی مغرب به پاوی و از جهت جنوب غربی به ژن و از طرف جنوب و مشرق نیز به ایالت پارم محدود میباشد. مساحت آن 2355 هزار گز مربع و عدّۀ نفوس 226720 تن منقسم به دو قضا. و جامع 7 ناحیه است. قسمت جنوبی آن کوهستانی و از دامنه های کوه پناست که 1735 گز ارتفاع دارد و قسمت شمالی آن جلگۀ باصفا و سبز وخرمی است و چندین رودخانه از دامنه های کوه نامبرده سرچشمه گرفته این جلگه را سیراب ساخته به نهر میریزد. محصولات عمده آن حبوب گوناگون، شراب، توت، شاه بلوطو میوه های دیگر است. مراتع فراوان و پنیر مشهور دارد از احجار آن برای ابنیه و گچ پزی استفاده می کنند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلکان
تصویر پلکان
راهرو پله پله میان طبقات بالا و پایین عمارت، رازینه
فرهنگ فارسی عمید
کنارۀ کشتزار که اندکی بلندتر از سطح زمین است و از روی آن آمد و رفت می کنند تا زراعت پامال نشود، کرت، پل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلگان
تصویر پلگان
پلکان، راهرو پله پله میان طبقات بالا و پایین عمارت، رازینه
فرهنگ فارسی عمید
(پِ)
شهری است بحری در ایالت کرنوای انگلستان، واقع در ساحل مانش در صد هزارگزی جنوب لنچستون و آن لنگرگاه کشتی های کوچک است و حمامهای دریائی و هوائی خوش و معدن سرب و 12100 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ)
نام قدیم ایالت رویگو در ایتالیا
لغت نامه دهخدا
(پِلْ لَ / لِ)
پله های متوالی از پائین به بالا ساخته و آن جمع پله است. نردبان و زینه پایه. (آنندراج). مرقات. رجوع به پله و پلگان شود:
نهد چو خرمی فصل را بطاق بلند
ز پلکان چنار است نردبان بهار.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پِلْ لَ / لِ)
پلکان. نردبان و زینۀ چوبین. (چراغ هدایت از غیاث اللغات). در فارسی معمول امروزی این کلمه فقط با کاف تازی است و صورت متن ثقیل است
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
گوستاو. ناقد ادبی فرانسوی، متولد در پاریس بسال 1808م. و در سال 1857 وفات کرد
لغت نامه دهخدا
(پَ)
اسب گمراه و کندرو. (برهان قاطع). پالانی
لغت نامه دهخدا
(پِ لُ)
شهری است دربرزیل (ریو گراند د سول) دارای شصت هزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(پَلْ)
فریب و چابلوسی باشد. (برهان قاطع). آن را پلوس نیز گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پُلْ)
بلندی اطراف زمینی را گویند که در میان آن زراعت کرده باشند ومزارعان بر بالای آن آمد و شد کنند تا زراعت پایمال نگردد و معنی ترکیبی آن پل مانند است چه وان بمعنی شبیه و مانند هم آمده. (برهان قاطع). پلوان و پلون اطراف زمین که میان آن سبزی و غله کاشته باشند و مزارعان بر آن آمد و شد کنند تا غله پایمال نگردد و آب درزمین بایستد... (رشیدی). بلندی گرداگرد زمین کاشته. پلوار. (آنندراج در مادۀ پلوان). مرز:
عجب نبود گران بار ار فرولغزد به آب و گل
که بختی لوک گردد چون گذر باشد به پلوانش.
امیرخسرو.
سبکباری گزین تا سهل تانی ازجبل پری
که گربه از شتر بهتر تواند رفت بر پلوان.
امیرخسرو.
، پشتوارۀ کاه. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
پسر نپتونوس. پادشاه ایولخس از بلاد تسالی. دختران او به اغوای مده به امید اینکه جوانی از سر گیرد او را سر بریده و قطعه قطعه کردند و با ایمانی کورکورانه در آب جوش انداختند. در قاموس الاعلام ترکی آمده است: پلیاس، در اساطیر یونان نام فرزندی است که از پیرونپتون بعمل آمده و تیروزن کرتیاس پادشاه ایولخس بود مولود را به کوهی انداخته بودند و چوپانان به پرورش او پرداختند هنگام وفات کرتیاس برادرش تخت و تاج را ضبط کرد و اهل و عیال وی را بکشت فقط یاسون از چنگش رهائی یافته بود برای امحاء این یک تن نیز او را به سیاحت بحری موسوم به آرگنت تشویق کرد. دختران او به نیت اعادۀ جوانی پدر به ساحره ای مسمّاه به مدیا مراجعه کردند ساحره گفت نخست باید خون این پیر را از تن وی بیرون کرد. دختران قول او را باور کرده پدر خود را بکشتند
لغت نامه دهخدا
(پِ زِ)
کرسی کانتن هرولت در ساحل یمین رود هرولت، دارای 7364 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(پْلِ / پِ لِ)
گیوم د. یکی از قضات مشاور مشهور فیلیپ ل بل
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام پزشک و اسقف مسیحیان ایران است که در انجمن روحانیون که از طرف کواذ برای مباحثه با مدافعین کیش مزدکی فراهم شد، دعوت شده بود. رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 384 شود
لغت نامه دهخدا
بیزنطه، بوزنطه، نام قدیم قسطنطنیه، استانبول، بازنطیا، (مفاتیح خوارزمی)
لغت نامه دهخدا
امپراتوری روم شرقی (از باب اطلاق جزء بکل که شهر بیزانس پایتخت آن بود)، امپراتوری که از 330 تا 395 میلادی در قسمت شرقی قلمرو روم بوجود آمد و تا 1461 میلادی پایدار ماند، تاریخ این امپراطوری بسه بخش تقسیم میشود:
1- عهد امپراتوری رومی عمومی (330 / 641 میلادی) که دنبالۀ عهد قدیم است، 2- عهد امپراطوری رومی یونانی (641- 1204 میلادی)، در این دوره یونانی شدن و شرقی شدن امپراطوری کاملاً تحقق یافت عربها و اسلاوها در این دوره طرد و یا مطیع شدند، 3- عهد امپراطوری منقسم (1204- 1461 میلادی) که در طی آن لاتینیان، بیزانسیان و ترکان با یکدیگر مشغول نزاع بودند،
پایتخت بیزانس در ’یونانی بوزانتیون’ شهر قدیم در محل استانبول کنونی در 667 قبل از میلاد بدست یونانیان بنا شد، و بسبب موقعش بر تنگۀ بوسفور، از همان اوایل اهمیت یافت، در جنگ پلوپونزی دست بدست شد در 196 میلادی در دورۀ امپراطور سوروس رومیها آن را گرفتند، در 320 میلادی به امر امپراطور قسطنطین اول شهر جدیدی در این محل ساخته شد که همان قسطنطنیه است و بعدها پایتخت امپراطوری بیزانس گردید، نام قدیم آن در مآخذ اسلامی بصورت بیزنطیه ضبط شده است، قسطنطنیه در جنگهای صلیبی تاراج شد، امپراطوری بیزانس به امپراطوری لاتینی - قسطنطنیه و ممالک مستقل و نیقیه و اپیروس و غیره تجزیه شد ودر 1261م، میخائیل، فرمانروای نیقیه، قسطنطنیه را گرفت و امپراطوری را تجدید کرد و سرانجام در دورۀ قسطنطین نهم قسطنطنیه بتصرف سلطان محمد فاتح درآمد (1453 میلادی) و امپراطوری بیزانس برافتاد و دولت عثمانی جانشین آن گردید، (از دائرهالمعارف فارسی)، رجوع به فهرست اعلام تاریخ ایران باستان و ایران در زمان ساسانیان و یشتها ج 2 ص 15 و فرهنگ ایران باستان ص 301 و سبک شناسی ج 1 ص 142 شود
لغت نامه دهخدا
پسر یا برادرزادۀ کاپیتن وندیکی معروف، جنوه ئیها را مغلوب و از آدریاتیک اخراج کرد و بتسکین دالماچی ها کوشید و چند اسکله از مجارها ضبط کرد بعد ازطرف پوله ده لوسیان دوریا مغلوب و محبوس گشت اما پس از خلاصی از اسارت در سال 1380 میلادی جنوه ئیها را مغلوب و بتسلیم شدن مجبور گردانید، (قاموس الاعلام ترکی)
از کاپیتن های جمهوری وندیک، وی با پاگانینودور یا کاپیتن ژن (جنوا) چند بار کارزار دریائی کرد ولی عاقبت با دستۀ کشتیهای خود گرفتار گشت و در سال 1354 میلادی بعنوان اسیر به جنوه رفت
لغت نامه دهخدا
(نُ)
آندراس. آرشیتکت و معمار و پیکرتراش ایتالیائی. مولد پیز (تولد حدود 1300 و وفات حدود 1350 میلادی) ، آنتونی (مشهور به ویتور پیزانلو) ، نقاش و مدال ساز ایتالیائی، مولد حدود 1380 و وفات حدود 1456 میلادی ، نیکولا پیکرتراش ایتالیائی، مولد پیز در آغاز قرن سیزدهم و وفات 1278 م
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان سکمن آبادبخش حومه شهرستان خوی واقع در 31هزارگزی شمال باختری خوی و 4500گزی شمال خاوری راه شوسۀ خوی به سیه چشمه. هوای آن سرد و دارای 764 تن سکنه است. آب آن از چشمه و کوهستان و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلکان
تصویر پلکان
جمع پله، راهروپله پله میان طبقات بالا وپائین عمارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلگان
تصویر پلگان
پله ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قلنسوه، دستاها بنگرید در کشتی ساز در کشتی سازی جمع قلنسوه کلاهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلواس
تصویر پلواس
فریب دادن بچاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلماس
تصویر پلماس
دست مالی مانند کوران بهر سوی برای جستن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
اسبی که اصیل نباشد اسب کندرو که لایق پالان باشد اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین
فرهنگ لغت هوشیار
بلندی اطراف زمینی را گویند که در میان آن زراعت کرده باشند و مزارعان بربالای آن آمد و شد کنند تا زراعت پایمال نگردد و آب در زمین بایستد بلندی گردا گرد زمین کاشته پلون مرز، پشتواره کامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلکان
تصویر پلکان
((پِ لِّ))
جمع پله، ساختاری به شکل ردیف یا مجموعه ای از پله های پشت سر هم میان دو یا چند سطح برای امکان رفت و آمد از یکی به دیگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلماس
تصویر پلماس
((پَ))
کورمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلواس
تصویر پلواس
((پَ))
فریب دادن به چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
((پُ))
بلندی اطراف زمینی را گویند که در میان آن زراعت کرده باشند و مزارعان بر بالای آن آمد و شد کنند تا زراعت پایمال نگردد و آب در زمین بایستد، بلندی گرداگرد زمین کاشته، پلون، مرز، پشتواره کامل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلکان
تصویر پلکان
مقطع
فرهنگ واژه فارسی سره
غذای خاص بیمار مطابق تجویز پزشکمحرف پرهیزانه
فرهنگ گویش مازندرانی