جدول جو
جدول جو

معنی پلگان

پلگان
پلکان، راهرو پله پله میان طبقات بالا و پایین عمارت، رازینه
تصویری از پلگان
تصویر پلگان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پلگان

پلگان

پلگان
پلکان. نردبان و زینۀ چوبین. (چراغ هدایت از غیاث اللغات). در فارسی معمول امروزی این کلمه فقط با کاف تازی است و صورت متن ثقیل است
لغت نامه دهخدا

پوگان

پوگان
زهدان رحم: وزین همه که بگفتم نصیب روز بزرگ غدود و زهره و سرگین و خون و پوگان کن. (کسائی)
فرهنگ لغت هوشیار

پنگان

پنگان
طاسی باشد از مس و امثال آن که در بن آن یوراخ تنگی کنند بقدر زمانی معین یعنی چون آن طاس را بر روی آب ایستاده نهند بقدر آن زمان معین پر شود و به ته آب نشیند و بیشتر آبیاران و مزارعان دارند، ظرف آبی که در قدیم با آن پاسهاو ساعتهای شبانروز را معین میکرده اند ساعت آبی صندوق ساعت طاس ساعت بنکام، هر کاسه و طاس رویین و مسین را که ظرف طعام و یا آب باشد پنگان گویند کاس، تبوک سرطاس، جام زلفه اجانه انجانه، طشت تشت، ده برخ شبانروز (چه شبانروز را بده هنگام کرده اند)، یا پیروزه پنگان. آسمان نیلی پنگان. یا نیلی پنگان
فرهنگ لغت هوشیار

پلوان

پلوان
بلندی اطراف زمینی را گویند که در میان آن زراعت کرده باشند و مزارعان بربالای آن آمد و شد کنند تا زراعت پایمال نگردد و آب در زمین بایستد بلندی گردا گرد زمین کاشته پلون مرز، پشتواره کامل
فرهنگ لغت هوشیار