- پلاسیدن
- پژمردن پژمریدن، رو بفساد نهادن و کهنه شدن میوه
معنی پلاسیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پلاسیدن
- پژمرده شدن و از طراوت افتادن گل و گیاه
- پلاسیدن ((پَ دَ))
- پژمردن، فاسد شدن میوه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه قابل پلاسیدن باشد آنچه تواند پلاسید
پژمرده، کهنه و روبفساد نهاده (میوه)
دست مالیدن بچیزی برای درک آن دست سودن بسودن پساویدن مجیدن برمجیدن لمس کردن پرواسیدن برماسیدن، یازیدن دراز کردن دست
پژمرده شده
منسوب به پلاس از پلاس
آنچه از پلاس ساخته شده یا مانند پلاس باشد
پاس دادن، نگهبانی کردن، پاس داشتن، رعایت کردن، لمس کردن
لاس زدن ملاعبه کردن (با دختر یا زنی)
لاس، لاس زدن، از پی ماده رفتن حیوان نر، دست به گونۀ زن یا دختری کشیدن
تورم کردن، ورم کردن
وحشت کردن
نگهبانی کردن
باد کردن ورم کردن تورم
آلودن
اکتناف
ابتلاج
منکسر کردن، انکسار، منتشرکردن
تماس گرفتن
صافی کردن پالودن پالیدن، بیختن، تراویدن ترابیدن، دفع شدن
صافی کردن پالودن پالیدن، بیختن، تراویدن ترابیدن، دفع شدن
افزودن: (همچنانکه باغبان زرد آلوی تلخ را میبرد و بر جای آن قیصی شیرین بپالاند و افزون کند) (بها الدین ولدلغ)، فشردن
فرانسوی همگری (نسبت)
فشار دادن منضغط کردن عصاره گرفتن، فشار دادن و منضغط کردن
فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار سوزن و غیره دربدن یا در جسمی دیگر
کوشیدن
چکیدن تراوش کردن آب و شراب و امثال آن ترشح کردن
پریشان کردن، پراکندن
پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره، پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط، سخن درشت و بیجا گفتن: متلک پراندن، لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن، در نهان با مرد آمیختن (زن) تک پراندن تک پرانی
دست مالیدن بچیزی برای درک آن دست سودن بسودن پساویدن مجیدن برمجیدن لمس کردن پرواسیدن برماسیدن، یازیدن دراز کردن دست
لمس کردن، دست مالیدن