متعدی ماسیدن. در تداول عامه، منعقد کردن، شیر را ماست کردن. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول عامه، کاری را سر و صورت دادن و بانجام رسانیدن کاری که امید سرگرفتن آن نیست. فیصله دادن و یکسره کردن: این معامله را من ماساندم. بالاخره این عقد و ازدواج را فلانی ماساند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده) ، با تسامحی مدلل کردن. با حالتی نابسامان قبولانیدن: حرف خود را ماساندن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماسیدن شود
متعدی ماسیدن. در تداول عامه، منعقد کردن، شیر را ماست کردن. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول عامه، کاری را سر و صورت دادن و بانجام رسانیدن کاری که امید سرگرفتن آن نیست. فیصله دادن و یکسره کردن: این معامله را من ماساندم. بالاخره این عقد و ازدواج را فلانی ماساند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده) ، با تسامحی مدلل کردن. با حالتی نابسامان قبولانیدن: حرف خود را ماساندن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماسیدن شود