جدول جو
جدول جو

معنی پلاخور - جستجوی لغت در جدول جو

پلاخور(پَ خوَرْ / خُرْ)
این نام را در درۀ چالوس و در کرج و مرزهای فوقانی جنگلهای شمالی ایران و در اراضی خشک و کوهستانی و استپ های کرمانشاه و لرستان و شیراز بگونه ای از شونگ میدهند و آن نام را در درفک به زین دار و هفت کول دهند و در گیلان دقزدانه را پلاخور گویند (گااوبا). و نیز رجوع به زین دار و دقزدانه شود
لغت نامه دهخدا
پلاخور
نام گونه های مختلف پیچ امین الدوله
تصویری از پلاخور
تصویر پلاخور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلاهور
تصویر کلاهور
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاخوره
تصویر پاخوره
نشستنگاهی که در کنار در خانه درست کنند، سکوی در خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخور
تصویر فراخور
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، سازوار، محقوق، اندرخور، فرزام، ارزانی، مناسب، شایان، مستحقّ، صالح، شایگان، خورند، باب، بابت، خورا
مناسب، اندازه، تناسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاخون
تصویر پلاخون
گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلم، پلخوم، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چراخور
تصویر چراخور
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخوٰار، برای مثال خرسند شدی به خور ز گیتی / زیرا تو خری جهان چراخور (ناصرخسرو - ۹۳)، حیوان چرنده و خورندۀ علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاسور
تصویر کلاسور
جلد بزرگ فنر دار که اوراق پرونده را در آن مرتب نگه می دارند، جزوه دان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاشخور
تصویر لاشخور
کرکس، پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، ورکاک، مردارخوٰار، دالمن، نسر، دال، کلمرغ، شیرگنجشک، دژکاک
جانوری که لاشۀ جانوران دیگر را بخورد
کنایه از کسی که مال و ثروت دیگری را به زور تصاحب کند
فرهنگ فارسی عمید
به لغت تنکابن جوشیصا است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
میوه یا چیزی دیگر که به سبب فراوانی ارزان فروخته شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چیز ارزان قیمت و نامرغوب را گویند. مثلاًوقتی خیار و طالبی نوبر، با قیمت گران به بازار می آید کسانی که استطاعت خرید آن را ندارند می گویند هنوزملاخور نشده است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). ارزان و فراوان بدانسان که در دسترس همه قرار گیرد.
- ملاخور شدن، ارزان شدن بهای چیزی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ارزان فروخته شدن چیزی به سبب فراوانی آن
لغت نامه دهخدا
(سَ خوَرْ / خُرْ)
سرآخور
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
جنسی از خزندگان افیدین پرتروگلیف از تیره هیدرفینه مخصوص به اقیانوس هند و اقیانوس کبیر غربی
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
خورندۀ پلو. تناول کننده پلو، کنایه از ثروتمند و توانگر
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
ناحیه ای است در ولایت آیدین و سنجاق صاروخان وشمال قضای مغنیسا و تابع مغنیساست، شامل 29 قریه و اراضی کوهستانی و جنگلی دارد. بمناسبت کثرت محصول پلاموط بچنین نام تسمیه شده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مرکّب از: ’بلا’ و ’دور’ به فارسی، در تصدقاتی که برای رفع بلا دهند استعمال میشود. (از آنندراج) (از انجمن آرا)، در هندوستان تصدقات را گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
فرانسوا دو... نویسندۀ فرانسوی مؤلف نمایشنامه ها و قطعات اپرا کمیک. مولد وی در میلو بسال 1874 میلادی و وفات در 1853
لغت نامه دهخدا
آنکه لاشه خورد، کرکس، کسی که اموال دیگران را بجبر و حیله تصرف کند، آنکه از راههای نامشروع زندگی کند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی هزار بیشه هزار پیشه جزوه دانی بزرگ که در داخل آن فنر تعبیه شده و اوراق لازم را در آن بترتیب جا دهند. جزوه دانی بزرگ که در داخل آن فنر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخور
تصویر فراخور
لایق و شایسته و سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلافون
تصویر پلافون
فرانسوی آسمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چراخور
تصویر چراخور
چراخوار
فرهنگ لغت هوشیار
رفت و بازگشت. درمورد ابلیطی که برای مسافرت بنقطه ای و بازگشتن از آن بمبدا خریده می شود اطلاق گردد
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار خوارشکم پرست شکم خواره شکمو بنده شکم شکم پرور پر خوار پر خواره اکول بلع بلعه مقابل کم خور
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره سماقیان که غالبا بصورت درختچه میباشد. اصل این گیاه از آمریکای مرکزی است. برگهایش متناوب و ساده و کامل است. گلهایش بشکل خوشه در انتهای ساقه قرار دارند. میوه اش فندقه و لوبیایی شکل که دم میوه اش محتوی مواد ذخیره یی است و گوشت آلود و از خود میوه حجیم تر شده بشکل یک گلابی کوچک در بالای میوه قرار دارد و بنام سیب آکاژو در برزیل خورده میشود. میوه اش نیز بنام جوز آکاژو محتوی مواد اسیدی و سوزاننده است و در تداوی مصرف میشود. پوست این گیاه بعنوان قابض در تداوی استعمال میشود و از این گیاه نیز صمغی بنام صمغ آکاژو استخراج میکنند انقرذیا بلاذر بلادور
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بملایان دهند، چیزی که مورد سوء استفاده کسی یا جمعی (مخصوصا آخوندها) شود (مقایسه شود با . آخوند خور لوطی خور) آنچه که حیف و میل گردد، میوه و جز آن که بسبب ضایع شدن و غیره بسیار ارزان فروخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلوخور
تصویر پلوخور
پلو خورنده تناول کننده پلو، ثروتمند توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس خور
تصویر پس خور
بازمانده غذای دیگران را خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلوخوری
تصویر پلوخوری
((پُ لُ. خُ))
مهمانی، ضیافت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس خور
تصویر پس خور
((پَ خُ))
کسی که بازمانده غذای دیگران را می خورد، بازمانده غذا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخور
تصویر فراخور
((فَ خُ))
درخور، سزاوار، متناسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلاسور
تصویر کلاسور
((کِ سُ))
جزوه دان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخور
تصویر فراخور
مناسبت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلادور
تصویر بلادور
آکاژور
فرهنگ واژه فارسی سره
حیف ومیل، ارزان
فرهنگ واژه مترادف متضاد