جدول جو
جدول جو

معنی پسرخاله - جستجوی لغت در جدول جو

پسرخاله
خاله زادۀ مذکر، پسرخواهر مادر
تصویری از پسرخاله
تصویر پسرخاله
فرهنگ فارسی عمید
پسرخاله
(پِ سَ لَ / لِ)
پسر خواهر مادر. خاله زاده.
- پسرخالۀ دسته دیزی، در تداول عوام به مزاح و سخریه، خویشاوند نزدیک: او پسرخالۀ دسته دیزی من نیست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرساله
تصویر پرساله
کهن سال، سال خورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخاره
تصویر سرخاره
سنجاقی که زنان به موی سر می زدند تا موها را نگهدارد، برای مثال جعدی سیاه دارد کز کشّی / پنهان شود بدو در سرخاره (رودکی - ۵۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرکاله
تصویر پرکاله
پاره ای از چیزی، حصه، پاره، لخت، وصله، پینه، پرگاله، پژگاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگاله
تصویر پرگاله
پاره ای از چیزی، حصه، پاره، لخت، وصله، پینه، پژگاله، پرکاله، برای مثال ماه تمام است روی دلبرک من / وز دو گل سرخ اندر او پرگاله (رودکی - ۵۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
درخور و مناسب پسران، به شیوۀ پسران
فرهنگ فارسی عمید
(پِ سَ)
پسر برادر مادر. پسردائی. پسرخال. دائی زاده
لغت نامه دهخدا
(پُ نَ / نِ)
محل صدور و ورود نامه ها و بسته های امانات. اداره ای که مراسلات و امانتها را گرفته به مقصد میرساند. ادارۀ پست. پیک خانه. پیک کده. بریدخانه. بریدکده. چاپارخانه. چپرخانه. چپرچی خانه
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ /نِ)
پشت خانه. داخل و اندرون سرای، بنه و اسباب شاهی یا امیری که از پس آرند، از آنکه در راه محتاج الیه نباشد. مقابل پیشخانه
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ بَ)
تکبر کردن. بزرگ منشی کردن، آب برکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). آب برکشیدن برای اهل. (منتهی الارب). آب کشیدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
منسوب و مربوط بپسر مقابل دخترانه
فرهنگ لغت هوشیار
سوزن زرینی که زنان جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک کنند تا نیفتد، پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیخاله
تصویر پیخاله
فرهنگستان این کلمه را بمعنی مدفوع شکل پذیرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
کمال هر چیز حد نصاب:) در سر خانه زود است . (، آواز بلند. یا داماد سر خانه. دامادی که در خانه پدر و مادر عروس زندگی کند
فرهنگ لغت هوشیار
وصله ای که بر جامه دوزند گژنه پینه وصله پرغاله پرکاله، پاره ای از هر چیز پاره لخت حصه
فرهنگ لغت هوشیار
پسر کاکو (کاکویه و کاکو خال خالو خاله) پسر خواهر مادر خاله زاده. یا پسر خاله دسته دیزی. بمزاج خویشاوند نزدیک را گویند: او پسر خاله دسته دیزی من نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرباله
تصویر پرباله
خانه تابستانی، بالاخانه غرفه
فرهنگ لغت هوشیار
داخل و اندرون سرای پشت خانه، بنه و اسباب شاهی یا امیری که از پس آرند مقابل پیشخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسر خالو
تصویر پسر خالو
پسردایی داییزاده پسر برادر مادر پسردایی دایی زاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پستخانه
تصویر پستخانه
محل صدور و ورود نامه ها و بسته های امکانات، پیک خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگاله
تصویر پرگاله
((پَ لَ))
وصله، پینه، پاره ای از هر چیز
فرهنگ فارسی معین
((سَ رَ یا رِ))
سوزن زرینی که زنان به جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک بند کنند تا نیفتد، پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخانه
تصویر سرخانه
((سَ نِ یا نَ))
کمال هر چیز، حد نصاب، آواز بلند، داماد، دامادی که در خانه پدر و مادر عروس زندگی کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
((~. نِ))
منسوب و مربوط به پسر، مقابل دخترانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخانه
تصویر سرخانه
اکسی هموگلوبین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
آلاگارسن
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن پستخانه در خواب، نشانه با اطلاع شدن از خبرهایی نامساعد است .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
Boyishly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
по-мальчишески
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
kindlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
хлопчачий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
chłopięco
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
男孩般地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
de maneira infantil
دیکشنری فارسی به پرتغالی