جدول جو
جدول جو

معنی پستائی - جستجوی لغت در جدول جو

پستائی
(پَ)
اندوخته. ذخر. ذخیره. یخنی. دست پس. پس انداز
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پستایی
تصویر پستایی
پس انداز، اندوخته، ذخیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستاری
تصویر پرستاری
شغل و عمل پرستار، مراقبت کردن از شخصی که توانایی انجام کارهای روزمرۀ خود را ندارد
فرهنگ فارسی عمید
چیزی شبیه نوک پستان که از لاستیک درست می کنند و در دهان کودک شیرخوار می گذارند، ظرف شیشه ای که در آن شیر می ریزند و کودک را با آن شیر می دهند، هر چیزی که شبیه پستان باشد، در علم زیست شناسی سنجد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرتابی
تصویر پرتابی
پرتاب شده، برای مثال به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی / هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست (حافظ - ۵۶)، سریع، جمع پرتابیان، تیرانداز، کمان دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستانی
تصویر بستانی
باغبان، مربوط به بستان مثلاً گیاهان بستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاخی
تصویر استاخی
گستاخی، بی پروایی، جسارت، بی شرمی، وقاحت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
بی پروایی، جسارت، بی شرمی، وقاحت
گستاخی کردن: بی پروایی کردن، جسارت کردن، پررویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ ذَ)
برنهادن. اندوخته کردن. پس انداز کردن. ذخیره کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرستاری
تصویر پرستاری
تیمار داری، تیمار، خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستامی
تصویر مستامی
کنیز گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
جسارت بی پروایی: هر چه آید برتو از ظلمات و غم آن زبی باکی و گستاخی است هم. (مثنوی)، وقاحت پررویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمائی
تصویر پیمائی
عمل پیماینده، آسمان پیمائی، باد پیمائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیدائی
تصویر پیدائی
وضوح، ظهور، هویدائی
فرهنگ لغت هوشیار
پس افت، رویه بریده و آماده کفش که کفاشان بر قالب زنند و کفش دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی شبیه نوک پستان پلاستیکی که در دهان کودک شیر خوار گذارند آلتی است لاستیکی که آنرا بدهان بچه شیر خواره گذارند تا بمکد گول زن، سنجد جبلان پستنک سنجد گرگان. یا پستانک تفنگ. لوله باریک سوراخ دار مجاور مخزن باروت تفنگ که چاشنی بر روی آن نهند و با انفجار چاشنی از آنجا آتش بباروت رسد
فرهنگ لغت هوشیار
پرتاب شده گشاد داده شده رها شده، تیری که آنرا نیک دور توان انداخت. یا تیر پرتابی، سلاح که بسوی دشمن از انسان و حیوان پرتاب کنند چون زوبین و مطراق و جز آن، تیرانداز، جمع پرتابیان، غیر مقرب غیر معتمد مقابل استوار (معتمد)، جمع پرتابیان: (گروهی که پرتابیان ساختشان چپ انداز شد بر چپ حالت و چگونگی پرتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتاوی
تصویر پاتاوی
توسرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستاخی
تصویر بستاخی
گستاخی، بی پروائی، جسارت، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته بوستانی کاشته منسوب به بستان بوستانی: گیاه بستانی، باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
دلیری جرات جسارت بی پروایی تهور، شوخی بی ادبی، لجاجت، محرمی یگانگی خودمانی شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
معلمی آموزگاری استاد بودن، بالاترین مقام آموزشی دانشگاه پایین تر از آن دانشیاری است، حذاقت مهارت ماهری نیک دانی، زیرکی حیله تدبیر چاره مکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتابی
تصویر پاتابی
تو سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پستایی
تصویر پستایی
((پَ))
رویه برش شده چرم که آماده برای دوختن است، ذخیره، اندوخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استادی
تصویر استادی
((اُ))
مهارت، زیرکی، تدبیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاتاوی
تصویر پاتاوی
میوه ای است از جنس مرکبات شبیه پرتقال و لیمو طعم آن ترش و شیرین است و گوشت آن سرخ است، توسرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پستانک
تصویر پستانک
((پِ نَ))
وسیله ای پلاستیکی به شکل سرپستان برای مکیدن کودکان شیرخوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرتابی
تصویر پرتابی
((پَ))
پرتاب شده، تیری که آن را نتوان بسیار دور انداخت، کماندار، تیرانداز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دلیری، بی پروایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
جرات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استادی
تصویر استادی
اجتهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استادی
تصویر استادی
Mastery, Professorial, Workmanship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
Impudence, Insolence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پستانک لاستیکی
فرهنگ گویش مازندرانی
عقب نشینی
دیکشنری اردو به فارسی