ترجمه پسپائی به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با پسپائی
پستائی
- پستائی
- اندوخته. ذُخر. ذخیره. یخنی. دست ِ پس. پس انداز
لغت نامه دهخدا
پاپاسی
- پاپاسی
- کمترین و خردترین بها، هیچ نداشتن، یک پاپاسی نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پستایی
- پستایی
- پس افت، رویه بریده و آماده کفش که کفاشان بر قالب زنند و کفش دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
پاپاسی
- پاپاسی
- پول فلزی بسیار کم ارزش، سکۀ کم بها، پول خرد کم ارزش، پَرپَرِه، فَلس، پولِ سیاه، پَشیز
فرهنگ فارسی عمید
نسپاسی
- نسپاسی
- ناسپاسی: نشانه بندگی شکراست هرگزمردم دانازنسپاسی زحدبندگی اندرنیاجارد. (ناصرخسرو. 138)
فرهنگ لغت هوشیار