جدول جو
جدول جو

معنی پزاندن - جستجوی لغت در جدول جو

پزاندن
پزانیدن پختن
تصویری از پزاندن
تصویر پزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
پزاندن
((پَ دَ))
پختن، پزانیدن
تصویری از پزاندن
تصویر پزاندن
فرهنگ فارسی معین
پزاندن
پختن، مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود، طبخ کردن، نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت، طبخ شدن ، اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن
تصویری از پزاندن
تصویر پزاندن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جزاندن
تصویر جزاندن
دل کسی را سوزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
پرتاب کردن، پرواز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پزانیدن
تصویر پزانیدن
پختن، رسانیدن دمل و امثال آن: (و آماس را نرم کند و بپزاند) (ذخیره خوارزمشاهی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزاندن
تصویر جزاندن
دل کسی را سوزاندن، کسی را آزار و اذیت کردن چنان که دل سوخته و اندوهگین شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
پرواز دادن، پرتاب کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
((پَ دَ))
پرواز دادن، پرتاب کردن، افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چزاندن
تصویر چزاندن
((چِ دَ))
آزردن، رنجیده خاطر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
Eject
دیکشنری فارسی به انگلیسی
выбрасывать
دیکشنری فارسی به روسی
निकालना
دیکشنری فارسی به هندی
বের করে দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
باہر نکالنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ارزاندن
تصویر ارزاندن
به قیمت در آوردن به قیمت کم خریدن ارزان خریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچاندن
تصویر پاچاندن
پاشیدن متفرق کردن پراگنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پداندر
تصویر پداندر
شوی مادر ناپدری پدراندر. پدپود آتش گیرنده حراقه پد پده
فرهنگ لغت هوشیار