- پزاندن
- پزانیدن پختن
معنی پزاندن - جستجوی لغت در جدول جو
- پزاندن ((پَ دَ))
- پختن، پزانیدن
- پزاندن
- پختن، مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود، طبخ کردن، نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت، طبخ شدن ، اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دل کسی را سوزاندن
پرتاب کردن، پرواز دادن
پختن، رسانیدن دمل و امثال آن: (و آماس را نرم کند و بپزاند) (ذخیره خوارزمشاهی)
دل کسی را سوزاندن، کسی را آزار و اذیت کردن چنان که دل سوخته و اندوهگین شود
پرواز دادن، پرتاب کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
выбрасывать
ausstoßen
вигнати
wyrzucać
ejetar
espellere
ejectuar
éjecter
uitwerpen
ขับไล่
mengeluarkan
निकालना
להוציא
dışarı atmak
বের করে দেওয়া
باہر نکالنا
به قیمت در آوردن به قیمت کم خریدن ارزان خریدن
پاشیدن متفرق کردن پراگنده کردن
شوی مادر ناپدری پدراندر. پدپود آتش گیرنده حراقه پد پده