پزاندن پزاندن پختن، مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود، طبخ کردن، نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت، طبخ شدن ، اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن فرهنگ فارسی عمید
پزانیدن پزانیدن پختن، رسانیدن دمل و امثال آن: (و آماس را نرم کند و بپزاند) (ذخیره خوارزمشاهی) فرهنگ لغت هوشیار
جزاندن جزاندن دل کسی را سوزاندن، کسی را آزار و اذیت کردن چنان که دل سوخته و اندوهگین شود فرهنگ فارسی عمید
پراندن پراندن پرواز دادن، پرتاب کردنبه زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداههبه طور ناگهانی کسی را بیدار کردن فرهنگ فارسی عمید