جدول جو
جدول جو

معنی پریشم - جستجوی لغت در جدول جو

پریشم
ابریشم
تصویری از پریشم
تصویر پریشم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریشا
تصویر پریشا
(دخترانه)
پری شاه، شاه پری ها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پریام
تصویر پریام
(پسرانه)
در افسانه های قدیم یونان آخرین پادشاه تروا که شهر وی به دست یونانیان افتاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بریشم
تصویر بریشم
ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخشم
تصویر پرخشم
غضبناک، خشمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشن
تصویر پریشن
پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشب
تصویر پریشب
دو شب پیش
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای که از جوشاندن استخوان و غضروف و پوست بعضی از حیوانات از قبیل گاو و ماهی بدست میاید، پس از خشک شدن رنگش زرد یا تیره میشود هر گاه آن را در آب بجوشانند حل میشود و برای چسبانیدن چوب و تخته بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرپشم
تصویر پرپشم
دارای پشم یا موی بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریشب
تصویر پریشب
شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پریدوش، پردوش، پرند، پرندوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخشم
تصویر پرخشم
سخت خشمناک، غضبناک، پرتوپ وتشر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریشن
تصویر پریشن
پریشان، پراکنده، افشانده، آشفته، درهم برهم، شوریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مریشم
تصویر مریشم
پارچه ونواری که بر جراحت بندند خسته بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریشم
تصویر بریشم
((بَ شَ))
ابریشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریشن
تصویر پریشن
((پَ شَ))
پریشان، به باد داده، در ترکیب با واژه های دیگر معنی پریشان دهد، خاطر پریش، زلف پریش، پریش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریشب
تصویر پریشب
((پَ شَ))
شب قبل از دیشب، د و شب پیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریشم
تصویر سریشم
((س شُ))
سریش، ریشه گیاهیست که آن را آرد می کنند و از خمیر آن ماده ای چسبناک به دست می آورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مریشم
تصویر مریشم
((مَ شُ))
پارچه و نواری که بر جراحت بندند، خسته بند
فرهنگ فارسی معین
ماده ای چسبناک که از جوشاندن استخوان و غضروف و پوست بعضی حیوانات از قبیل گاو و ماهی به دست می آید که پس از خشک شدن رنگش زرد یا تیره می شود و در نجاری برای چسباندن چوب و تخته به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بریشم
تصویر بریشم
ابریشم، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، کناغ، پناغ، کج، بهرامه، سیلک، حریر، دمسق، قزّ، دمسه برای مثال گرچه یکی کرم بریشم گر است / باز یکی کرم بریشم خور است (نظامی۱ - ۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
پریشان، بباد داده فرو فشانده بیفشانده: زلف پریش جعد پریش، در ترکیب معنی (پریشنده) و (پریشان کننده) دهد: خاطر پریش لغو پریش خاک پریش. پریشان در حال پریشانی در حال پریشیدن، ژولیده آشفته بهم برآمده پشولیده بشوریده در هم و بر هم آشفته وژگال آلفته، پراکنده پریشیده پراشیده پریش متفرق متشتت، سر گردان سرگشته دلتنگ مضطرب متوحش بیحواسی بد حال محزون، تهی دست تنگدست بی چیز فقیر بی بضاعت. یا بخت پریشان. بخت بد طالع بد تقدیر ناسازگار. یا حدیث پریشان. داستان و کلام پراکنده و بی اساس. یا خواب پریشان. خواب آشفته و در هم و بر هم. یا سخن پریشان. سخن بیهوده کلام بی ترتیب گفتار نامربوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریش
تصویر پریش
پریشیده، پریشان، پراکنده، متفرق، به باد داده (به صورت اضافه) مثلاً زلف پریش، بن مضارع پریشیدن، پریشان کننده، پسوند متصل به واژه به معنای پریشنده مثلاً خاطرپریش، خاک پریش
فرهنگ فارسی عمید
((پِ))
علامتی به این شکل «» در ریاضیات که بر بالای سمت راست یک حرف قرار می گیرد به معنی، نخستین مشتق یک تابع، نخستین نقطه یا مقداری که از جهت هایی مشابه نقطه یا مقدار مورد نظر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریش
تصویر پریش
((پَ))
پریشان، به باد داده، در ترکیب با واژه های دیگر معنی پریشان دهد، خاطر پریش، زلف پریش، پریشن
فرهنگ فارسی معین