جدول جو
جدول جو

معنی پرگزند - جستجوی لغت در جدول جو

پرگزند
پرزیان، پرضرر
تصویری از پرگزند
تصویر پرگزند
فرهنگ لغت هوشیار
پرگزند
کسی یا چیزی که بسیار آسیب و گزند برساند، پرآسیب، پرزیان، برای مثال گر آری به کف دشمن پرگزند / مکش درزمان بازدارش به بند (اسدی - ۲۴۳)
تصویری از پرگزند
تصویر پرگزند
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرگند
تصویر پرگند
گندیده و بد بو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگند
تصویر پرگند
بسیار بدبو، گندیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریزاد
تصویر پریزاد
(دخترانه)
زاده پری، زیبا، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پر گند
تصویر پر گند
بدبو پر از گند
فرهنگ لغت هوشیار
زاده پری فرزند پری پری نژاد، (استعاره) کودک زنی زیبا، (استعاره) فرزند زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگزید
تصویر سرگزید
پولی که مسلمانان سر شمار از کافران میگرفتند جزیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر زدن
تصویر پر زدن
بال و پر بر هم زدن پرنده، پرواز کردن، پریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگزید
تصویر سرگزید
((~. گَ))
جزیه، باج، سرگزیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگون
تصویر پرگون
(دخترانه)
لطیف چون پر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرگان
تصویر پرگان
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرزاد
تصویر پرزاد
(دخترانه)
پر + زاد (زاده)، مخفف پری زاده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزند
تصویر فرزند
مولود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پازند
تصویر پازند
چیزی که بر آتش زنه زنند تا از آن آتش بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بنوک انگشت ابهام و سبابه توان گرفت از آرد و نمک و شکر و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرزگن
تصویر پرزگن
پرزدار پرزه دار: جامه پرزگن
فرهنگ لغت هوشیار
بهم زدن بال پریدن، یا پر زدن دل برای چیزی یا کسی. آرزومند آن چیز یا کس بودن، وجود داشتن موهای زاید و ناجور در نوک قلم مو. در قلم مو سازی پس از عمل دم هم کردن موها را با آب آزمایش میکنند تا اگر هنوز بعضی از تارهای موی زاید یا پرزی در میان دارد - و باصطلاح قلم مو (پرمیزند) موهای زاید و ناجور را جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروند
تصویر پروند
ابریشم پرند، گلابی امرود کمثری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگنه
تصویر پرگنه
پر گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرفند
تصویر پرفند
پرفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریزن
تصویر پریزن
پرویزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرفند
تصویر پرفند
پرمکر، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پازند
تصویر پازند
ترجمۀ زند به فارسی، شرح و تفسیری که مانند حاشیه در پای اوراق زند نوشته اند و آن به زبان پهلوی و غالباً با لغات فارسی و به خط اوستایی و گاه به خط فارسی بوده، برای مثال گویند نخستین سخن از نامۀ پازند / آن است که با مردم نااصل مپیوند (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۰)
چوب آتش زنه، دو تکه چوب که آن ها را به هم می ساییدند تا آتش تولید شود، چوب بالایی را زند و چوب زیری را پازند می گفتند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروزن
تصویر پروزن
غربال، آردبیز، هر چیز مشبک و سوراخ سوراخ، برای مثال چرخ پنداری بخواهد شیفتن / زآن همی پوشد لباس پروزن (ناصرخسرو۱ - ۱۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگنه
تصویر پرگنه
پرگناه، آنکه گناه بسیار مرتکب شده، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرزگن
تصویر پرزگن
پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرزند
تصویر فرزند
پسر یا دختر هر مرد یا زنی نسبت به خود او، بچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگنه
تصویر پرگنه
ناحیه، ایالت، استان، قسمتی از کشور
ترکیبی از داروهای خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رگبند
تصویر رگبند
تسمه یا نواری که بر روی رگ می بستند تا مانع جریان خون شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریزن
تصویر پریزن
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، غربال، گربال، تنک بیز، غربیل، موبیز، چاولی، تنگ بیز، پرویز، منخل، غرویزن، پریز، آردبیز، پرویزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرزند
تصویر فرزند
ولد، نسل، پسرودختر، هر دو را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازند
تصویر پازند
چوب آتش زنه، برگردان متون پهلوی به خط اوستایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروزن
تصویر پروزن
((پَ وَ))
پرویزن، هر چیز پر سوراخ و شبکه دار، آردبیز، غربال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگنه
تصویر پرگنه
((پَ گَ نَ یا نِ))
زمینی را گویند که از آن مال و خراج بستانند
فرهنگ فارسی معین