جدول جو
جدول جو

معنی پر زدن

پر زدن
بال و پر بر هم زدن پرنده، پرواز کردن، پریدن
تصویری از پر زدن
تصویر پر زدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پر زدن

پر زدن

پر زدن
پریدن، چنانکه مرغی.
- دل برای چیزی یا کسی پرزدن، سخت عظیم آرزومند او بودن
لغت نامه دهخدا

پر شدن

پر شدن
مملو گشتن ممتلی شدن امتلا، فراوان شدن بسیار شدن، یا پر شدن گوش (کسی) از... یا پر شدن قفیز. لبریز شدن پیمانه، سپری شدن چیزی، مردن کشته شدن، تمام شدن پیمانه صبر برسیدن شکیب. یا پر شدن پیمانه. شکیبایی بپایان آمدن، عمر بسر آمدن رسیدن اجل
فرهنگ لغت هوشیار

پره زدن

پره زدن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار

پس زدن

پس زدن
عقب زدن دور کردن، جا گذاشتن بدنبال گذاردن: همشاگردیهایش را پس زده
فرهنگ لغت هوشیار

پک زدن

پک زدن
یک بار دود سیگار وغلیان و چپق وچیزی بدهان و گلو در کشیدن یک بار دود دادن سیگار و چپق و قلیان و غیره کشیدن دود کشیدن با نفس عمیق سیگار را کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار