- پرگار
- آلتی هندسی که برای کشیدن دائره و خطوط بکار میرود
معنی پرگار - جستجوی لغت در جدول جو
- پرگار
- وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پرگر، بردال، پردال، دوّاره، فرکال
- پرگار
- ابزاری برای کشیدن اشکال هندسی، فلک، بخت و اقبال
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به پرگار فرجاری یا خط پرگاری. خط مستدیر
جنسی است از پارچه مثقالی
حاصلخیز
دارنده پرصاحب پر دارای پر مقابل بی پر
پر ثمر، پر میوه
فربه، سمین
بسیار نقش دارنده
پر آتش
پرجواهر
آلتی هندسی برای کشیدن دایره و خطوط پرکار پرکاره پرکال پردال پرگر بردال پرکر فرجار دواره، شاغول، فلک کدار گیتی گردون جهان عالم، قضا و قدر سرنوشت، مکر و حیله تدبیر افسون، دایره حلقه طوق چنبر، اسباب سامان جمعیت، اشیای عالم، آشیانه. یا پرگار دوسر. بر اساس مثلث های متشابه اسبابی بنام پرگار دو سر ساخته اند. با آن میتوان پاره خط های کوچک معین را به قسمتهای مساوی بخش نمود. یا از پرگار افتادن، از سامان افتادن از نظم افتادن، یا پرگار (کسی) کژ بودن، بختذ او بد و باژگونه بودن، یا پرگار چرخ. پرگار فلک. دور فلک، منطقه فلک. یا تنگ شدن پرگار کسی. بدبخت شدن او. یا مثل پرگار. نهایت آراسته و نیک
تلاش کردن و در هم آویختن، طلوع آفتاب
شدید العمل، فعال
پیکار
کسی که بسیار کار بکند، فعال، ویژگی تابلو نقاشی یا پارچۀ قلاب دوزی که در آن نقش و نگار و ریزه کاری بسیار باشد، ویژگی آنچه در ساختن و درست شدن آن ظرافت به کار رفته باشد
چاق، فربه، برای مثال اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی - ۶۰) ، حیوانی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود
آتشدان، مجمر، عودسوز
آتشدان، مجمر، عودسوز
هر چیزی که دارای نقش و نگار بسیار باشد، باغی که دارای گل های رنگارنگ باشد، برای مثال جهان دید بر سان باغ بهار / در و دشت و کوه و زمین پرنگار (فردوسی۲ - ۱۳۳۱)
درختی که میوۀ بسیار دارد، پرمیوه، پربر، پرثمر، دارای فایدۀ بسیار مثلاً سخنان پربار
پرگوهر، پرجواهر، کنایه از آنکه اصل و نسب عالی دارد
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
گیاهی که خار بسیار دارد، زمینی که در آن خار بسیار روییده باشد
خانه تابستانی، خانه بادگیر، بالاخانه، آتشدان عودسوز، رف، طاقچه، تخته هایی که سقف خانه را بدان پوشند، قلعه، حومه، پربار، پرباره، پربال، پرباله، فربال، فرباله، برواره، فرواره
Industrious
трудолюбивый
fleißig
працьовитий