پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک، برای مثال تو با دشمنت رخ پرآژنگ دار / بداندیش را چهره بی رنگ دار (فردوسی - ۶/۲۶۰)
پُرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم چُروکیده، پُرشِکَن، پُر پیچ و تاب، پُرگِرِه، پُرنَوَرد، پُرشِکَنج، پُرکوس، پُرماز، اَنجوخیده، آژَنگ ناک، برای مِثال تو با دشمنت رخ پرآژنگ دار / بداندیش را چهره بی رنگ دار (فردوسی - ۶/۲۶۰)
زشت و نازیبا. (جهانگیری). هر چیز که زشت و نازیبا باشد. (برهان). فرخچ. (رشیدی). فرخج. (لغت نامۀ اسدی) (جهانگیری) ، خشن. درشت و ناهموار: ای پرغونه و باشگونه جهان مانده من از تو بشگفت اندرا. رودکی
زشت و نازیبا. (جهانگیری). هر چیز که زشت و نازیبا باشد. (برهان). فرخچ. (رشیدی). فرخج. (لغت نامۀ اسدی) (جهانگیری) ، خشن. درشت و ناهموار: ای پرغونه و باشگونه جهان مانده من از تو بشگفت اندرا. رودکی
چوبی ضخیم که بر پشت در نهند تا گشوده نشود. چوب گنده ای باشد که در پس در اندازندتا در گشوده نگردد. (برهان). دریواس. فدرنگ. شجار. فردر. فردره. و ظاهراً این صورت مصحف پژاوند باشد
چوبی ضخیم که بر پشت در نهند تا گشوده نشود. چوب گنده ای باشد که در پس در اندازندتا در گشوده نگردد. (برهان). دریواس. فدرنگ. شجار. فَردر. فردره. و ظاهراً این صورت مصحف پژاوند باشد
پرچین. پرشکنج. پرشکن. پرنورد: بماند ستم دلتنگ بخانه در چون فنگ ز سرما شده چون نیل سر و روی پرآژنگ. حکاک. بدان کاخ بنشست بوزرجمهر بدید آن پرآژنگ چهر سپهر. فردوسی. بیامد نهم روز بوزرجمهر پر از آرزو دل پر آژنگ چهر. فردوسی. نه بخشایش آرد بکس بر نه مهر دژ آگاه دیوی پرآژنگ چهر. فردوسی. برین نیز بگذشت چندی سپهر پرآژنگ شد روی بوزرجمهر. فردوسی. تو با دشمنت رخ پرآژنگ دار بداندیش را چهره بیرنگ دار. فردوسی. یکی نامه بنوشت پر داغ و درد پرآژنگ رخ لب پر از باد سرد. فردوسی. پراکنده گشت آن بزرگ انجمن همه رخ پرآژنگ و دل پرشکن. فردوسی. بگفت این و بیرون شد از پیش اوی پر از خشم جان و پرآژنگ روی. فردوسی. پس پرده رفتی چرا چون زنان بروی پرآژنگ غازه زنان. اسدی
پرچین. پرشکنج. پرشکن. پرنورد: بماند ستم دلتنگ بخانه در چون فنگ ز سرما شده چون نیل سر و روی پرآژنگ. حکاک. بدان کاخ بنشست بوزرجمهر بدید آن پرآژنگ چهر سپهر. فردوسی. بیامد نهم روز بوزرجمهر پر از آرزو دل پر آژنگ چهر. فردوسی. نه بخشایش آرد بکس بر نه مهر دژ آگاه دیوی پرآژنگ چهر. فردوسی. برین نیز بگذشت چندی سپهر پرآژنگ شد روی بوزرجمهر. فردوسی. تو با دشمنت رخ پرآژنگ دار بداندیش را چهره بیرنگ دار. فردوسی. یکی نامه بنوشت پر داغ و درد پرآژنگ رخ لب پر از باد سرد. فردوسی. پراکنده گشت آن بزرگ انجمن همه رخ پرآژنگ و دل پرشکن. فردوسی. بگفت این و بیرون شد از پیش اوی پر از خشم جان و پرآژنگ روی. فردوسی. پس پرده رفتی چرا چون زنان بروی پرآژنگ غازه زنان. اسدی
یا پروکونسوس نام قدیم جزیره کوچک مارمارا که به سبب معادن مرمر سفید آن بعدها به نام اخیر موسوم گردید و دریائی که جزیره مذکور در آن واقع است بدان مناسبت دریای مارمارا خوانده شد
یا پروکونسوس نام قدیم جزیره کوچک مارمارا که به سبب معادن مرمر سفید آن بعدها به نام اخیر موسوم گردید و دریائی که جزیره مذکور در آن واقع است بدان مناسبت دریای مارمارا خوانده شد