جدول جو
جدول جو

معنی پرهوس - جستجوی لغت در جدول جو

پرهوس
آنکه هواوهوس بسیار دارد، بلهوس
تصویری از پرهوس
تصویر پرهوس
فرهنگ فارسی عمید
پرهوس(پُ هََ وَ)
کسی که نفس وی بسیار خواهشهای سبک و بیجا دارد. دارای آرزوی بسیار. بوالهوس. بلهوس. مقابل کم هوس:
شور شراب عشق تو آن نفسم رودز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو.
حافظ
لغت نامه دهخدا
پرهوس
دارای آرزوی بسیار
تصویری از پرهوس
تصویر پرهوس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرهول
تصویر پرهول
بسیار ترس آور، مهیب، سهمناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرکوس
تصویر پرکوس
پرچین و چروک، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهود
تصویر پرهود
برهود، چیزی که نزدیک به سوختن رسیده و حرارت آتش، رنگ آن را تغییر داده باشد، نیم سوخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهون
تصویر پرهون
هر چیز دایره مانند، هاله، خرمن ماه، طوق، گردن بند، کمربند، دایره ای که با پرگار کشیده شود، برای مثال ای شده غافل ز علم و حجت و برهان / جهل کشیده به گرد جان تو پرهون (ناصرخسرو - ۴۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
(رَهَْ وَ)
بسیارخوار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اکول. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شکم خواره. شکم باره. (یادداشت مؤلف). فراخ شکم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
پادشاه اپیر، مولد حدود 318 قبل از میلاد وی بعلت جنگهائی که باروم کرد مشهورست اما او برخلاف نصایح عاقلانۀ وزیر مشاور خردمند خود موسوم به سیبیاس لشکری به ایطالیا بحرب روم فرستاد و در دو میدان هراکله و آسکولوم (279) پیروز شد و علت فتح او چند مربط فیل بود که در سپاه خویش داشت و رومیان تا آن روز این جانور مهیب را ندیده بودند لیکن در این دو پیروزی تلفات او به اندازه ای بود که چون تبریک فتح به او گفتند به استهزاء پاسخ داد ’برای اینکه یکباره نابود شویم فقط یک فتح دیگر ضرور است’، و ’پیروزی پیرهوس’ برای نمودن پیشرفتی اندک در برابر زیانی بسیار، مثلی سائر شدست، و در جنگ بنوان از رومیان شکست خورد، در هنگام تسخیر آرگز (آرگس) (272 قبل از میلاد) پیر زالی از بام سفالی بر سر وی زد و کشته شد، فوستل دوکولانژ گوید: پادشاه اپیروس بود که چندین بار با رومیان مصاف داد و در هراکلا و آسکولوم آنان را درهم شکست سپس بیونان بازگشت و به اسپارتا حمله برد لکن در آن جنگ شکست یافت و سرانجام درآرگس بدست زنی سالخورده بهلاکت رسید (272 قبل از میلاد)، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 468)، شرح حال وی ذیل کلمه پیروس نیز ثبت افتاده است بدانجا رجوع شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
نام پادشاه قسمتی از هند که با اسکندر جنگ کرد و اسکندر پیش از وقوع جنگ تصور کرد که شاید او برای اطاعت و تمکین حاضر باشد با این مقصود که اوخارس نامی را نزد وی فرستاد که او را به باج گذاری و آمدن به استقبال اسکندر در سرحد مملکت خود دعوت کند پروس جواب داد که او قسمت دوم پیشنهاد اسکندر را پذیرفته با قشون مسلح در مدخل مملکت خود منتظر اسکندر خواهد بود. اسکندر پس از آن تصمیم کرد که از رودهی داسپ بگذرد... به اسکندر خبر رسید که پروس در آن طرف هی داسپ منتظر اوست بر اثر این خبر اوسنوس را فرستاد تا قایقهای پل رود سند را باز کرده بیاورد و این امر را انجام داد بعد اسکندر با تمام قشون خود و پنج هزار نفر هندی حرکت کرده به کنار رود هی داسپ درآمدو پروس هم در طرف دیگر رود با قشون و فیلهای خود پدیدار شد اسکندر با زحمت از رود گذشت و تیراندازان خود را پیش انداخته با سواره نظام حمله برد چون هندی ها صفوف جنگی نیاراسته بودند بزودی پراکنده شدند و پسر پروس با چهارصد نفر کشته شد پروس پس از اینکه از کشته شدن پسر آگاه گردید در تردید شد که به استقبال اسکندر بشتابد یا نه بعد تصمیم به پیشروی کرد قوای او مرکب بود از سی هزار پیاده، چهارهزار سوار، سیصد ارّابه و دویست فیل. عده سپاه اسکندر در حدود 120 هزار نفر بود اسکندر به پهلوهای سپاه دشمن حمله برد درنتیجه جدال تمام سواره نظام هندی ازپا درآمد، ولی قسمت بیشتر پیاده نظام پافشرد و قسمت دیگر از میان سواره نظام مقدونی فرار کرد در این احوال چون بعض سرداران مقدونی که در آن طرف رود بودند بهره مندی اسکندر را دیدند از رود گذشته و با قوای تازه نفس به تعقیب هندیها پرداخته کشتار را بپایان رسانیدند. از طرف هندیها 20 هزار پیاده، سه هزار سوار، دو پسر پروس، سپی تاسس حاکم محل، تمام سرداران سپاه و تمام ارّابه رانان و فیل بانان کشته شدند. آریان گوید پروس در این جنگ نه فقط وظایف سردار را انجام داد بلکه مانند یک سرباز رفتار کرد، وقتی که دید، سواره نظام او معدوم گشته و فیلها کشته شده یا در حال اختلال اند و تقریباً تمام پیاده نظامش از بین رفته است تا آنگاه که عده قلیل از قشون او جنگ میکردند بایستاد و جنگید تا آنکه تیری به شانۀ راست او که برهنه بود آمد و بر فیلی سوار شده عقب نشست، اسکندر کسانی را نزد او فرستاد که از جمله مروئه دوست پروس بود پادشاه پس از آنکه حرف رسولان را شنید راضی شد که به اسکندر تسلیم شود اسکندر به استقبال او رفت و چون به او رسید ایستاده نجابت قیافۀ پروس و قد و قامت او را که به پنج ارش بالغ بود نظاره کرد پروس باوقار پیش می آمد و در قیافه اش بیمی ازاینکه مورد بغض اسکندر واقع شود دیده نمیشد، پهلوانی با پهلوانی مصاف داد و از مملکت خود در مقابل خارجی دفاع کرد. اسکندر به او گفت: ’بگوئید که چگونه با شما رفتار کنم ؟’ پروس جواب داد: ’چنانکه با پادشاهی رفتار می کنند ’’من این کار را برای خودم خواهم کرد، بگوئید که برای شما چه میتوانم بکنم ؟’ ’در آنچه گفتم همه چیز هست’ ’من دولت و مملکت شما را بخودتان ردّ میکنم و بر آن خواهم افزود’ و چنان کرد که گفته بود پروس بعدها دوست صمیمی اسکندر شد و به او مساعدت ها کرد. موافق نوشتۀ اریان این جدال در سال دوم المپیاد 113 یا سنۀ 327 قبل از میلاد روی داده است. جنگ مقدونی ها با پروس و سربازان او سخت ترین جنگی بوده که برای مقدونی ها پیش آمده (این مردم را بعضی نیاکان مردم سیخ میدانند، که در هند غربی ساکنند و اکنون هم به تهوﱡر معروفند پلوتارک گوید جنگ پروس با اسکندر مقدونیها را چنان افسرده داشت که اینها دیگر حاضر نشدند در هند پیشتر روند. مشقاتی که آنها در مقابل 20 هزار پیاده نظام و دوهزار سوار پروس متحمل شدند بقدری بود که پس از آن تمام مساعی اسکندر برای پیش رفتن و گذشتن از گنگ بی نتیجه ماند هنگامی که اسکندر خواست از هندبازگردد بزرگان هند را جمع و در حضور آنها اعلام کردکه متصرفات هند (یعنی ناحیت پنجاب) را به پروس وامیگذارد چندی بعد اوداموس رئیس قشون مقدونی پروس را در پنجاب بکشت. نام پروس در شاهنامه فور آمده است
لغت نامه دهخدا
(پْرو / پِ)
نام قسمتی از کشور آلمان است. مساحت آن 292695 هزارگزمربع و سکنۀ آن 39 میلیون تن میباشد. پروس از شرق به غرب شامل پروس شرقی و بقایای پروس غربی و پومرانی و هانور و شلسویگ هولشتاین و وستفالی و پروس رنان و هس ناسو است. خاک آن حاصلخیز است رودهای وزر و الب و اودر در آن جریان دارد و صنایع آن با رونق است. پایتخت آن برلن و شهرهای مهم آن عبارت است از کولونی و برسلو و اسن و فرانکفورت و دورتموند و دوسلدورف. عظمت پروس را سبب خاندان هوهنزلرن است که اصلا از سرزمین سواب (در قسمت جنوب غربی باویر) می باشند اعضاء این خاندان در زمان شارل چهارم به مقام ’پرنس امپراطوری’ رسیدند در 1415 میلادی فردریک ششم یکی از افراد آن خاندان امارت براندبورگ را از سی جیس موند اول بخرید و خود را فردریک اول نامید و سلسله ای تأسیس کرد که اقدامات نظامی آن با حسن توفیق مورد تأیید شوالیه های توتونی قرار گرفت. در 1618 دوک نشین پروس به ارث به سی جیس موند دوک الکتور رسید بدین ترتیب پروس و براندبورگ جمعاً به اختیار خاندان هوهنزلرن درآمد و آنان صاحب سرزمینی شدند که میان دریای بالتیک و رود ویستول واقع بود. فردریک گیوم (1688-1640) به کدخدامنشی در امور اروپا مداخله میکرد و از صلح وستفالی بسیار استفاده کرد و به کشور پروس نظم و سامان داد و سپاه دائم ایجاد کرد و با عجله و آغوش باز از کسانی که در اثر نسخ فرمان نانت مجبور به ترک زادبوم خویش شدند پذیرائی کرد خلاصه آنکه اساس عظمت وطن خود را استوار ساخت و در سال 1701 خاندان هابسبورگ فردریک سوم (1713-1688) را بنام فردریک اول پادشاه پروس شناخت فردریک گیوم اول معروف به پادشاه نظامی سپاه خود را تقویت و تنظیم کرد. فردریک دوم معروف به کبیر (1786-1740 میلادی) که مدیری ماهر و سرداری بزرگ بود در جنگ جانشینی اطریش شهرت یافت و در جنگ هفت ساله در برابر فرانسه و اطریش وروسیه که متحد بودند مقاومت کرد فردریک دوم عده ای کثیر از مهاجران را به کشور خویش جلب کرد و قلمرو دولت پروس را با فتح سیلزی و تقسیم متوالی لهستان وسعت بخشید. پروسیان که در والمی از انقلاب کنندگان فرانسه (1792) و در اینا از ناپلئون (1806) شکست خوردند ودر تیلسیت نیز به آنان صدمه رسید (1807) در لایپ زیگ و واترلو و در کنگرۀ وین از فرانسویان انتقام گرفتند و اراضی از دست رفته را تصاحب کردند. پروس چون به اتحادیه دول ژرمنی درآمد به تدریج بضرر اطریش قدرتی حاصل کرد که در زمان گیوم (1888-1861) پس از جنگ بادانمارک (1864) منجر به قطع روابط دو دولت و وقوع جنگ شد پروسیان در سادوا (1866) فتح کردند و اطریش از اتحادیه دول ژرمنی اخراج شد و اتحادیۀ آلمان شمالی جای اتحادیه ژرمنی را گرفت. چهار سال بعد پروسیان در جنگ با فرانسویان پیروزشدند و پادشاه پروس عنوان امپراطور آلمان یافت و بنام گیوم اول خوانده شد (در ورسای 1871). از این زمان تاریخ پروس آمیخته با تاریخ آلمان است و پروس سر و قلب آن کشور محسوب میشود و بهمین سبب در 1919 میلادی تقریباً تمام خساراتی را که بر آلمان تحمیل شد پروس تحمل کرد و از آنگاه معرض تظاهرات انقلابی و سلطنت طلبی شد. در 1920 پروس شلسویگ شمالی را از دست داد ولی در اول آوریل 1922 پیرمون و در اول آوریل 1929 والدک را ضمیمۀ متصرفات خویش ساخت. ایالت قدیم پروس را که مرکز آن دانتزیک است و از تقسیم لهستان (1795) بوجود آمده و در 1919 دیگر بار قسمت اعظم آن به لهستان ملحق گردیده پروس غربی خوانند. ایالت دیگر پروس که مرکز آن کنیگس برگ است و جزئی از آن پس از جنگ بین المللی اول به لهستان واگذار شد و دالان دانتزیک آنرا از آلمان جدا ساخت بنام پروس شرقی خوانده میشود. در جنگ اخیر در این سرزمین مبارزات خونین اتفاق افتاد
لغت نامه دهخدا
(پْرو /پِ)
پروس خاص. خطه ای است در منتهای شمال شرقی کشور پروس و در اصل پروس نام همین ناحیه بوده است و نیز رجوع به پروس شود
لغت نامه دهخدا
نام یا لقب شخص دیگری سوای پروس فقرۀ قبل است، او نیز پادشاه قسمتی از هند بود، هنگامی که اسکندر در ولایت گلوزس (یا به قول اریستوبول گلوکانیک) بود، رسولانی از جانب وی نزد اسکندر آمدند، این شخص زمانی که اسکندر با پروس اول مشغول جنگ بود از جهت کینه ای که به او میورزید کسانی نزد اسکندر فرستاده وعده کرد که مملکت خود را تسلیم کند ولی بعد که دید اسکندر با پروس با ملاطفت رفتار کرده و ولایاتی به مملکت او افزوده، بترسید و مملکت خود را رها کرده بگریخت و اشخاصی را هم که می توانست با خود ببرد اسکندر در تعقیب او به رود هیدرااتس (راوی کنونی) رسید و قسمتی از سپاه خود را مأمور کرد که داخل ولایت پروس فراری شده و مردمان کنار رود هیدرااتس را مطیع کرده به مملکت پروس (اول) بیفزایند بعد اسکندر به آن طرف رود مزبور گذشت و مردمان آن طرف رود را با صلح یا جنگ مطیع ساخت
لغت نامه دهخدا
(دِ هََ)
سخت و درشت. (منتهی الارب). شدید. (اقرب الموارد). دراهس. و رجوع به دراهس شود
لغت نامه دهخدا
نام دیگر او ن اپت لم پسر اخیلس و دای دامی، پس از تسخیر تروا آندر ماک بیوۀ هکتر را که اسیر گرفته بودبزنی کرد و چون بیونان بازگشت پادشاهی اپیر را اساس نهاد (از اساطیر یونانی) نیز رجوع به پیروس شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
که کوس بسیار دارد. پرشکن. پرنورد. بسیار کیس:
سر بتاب از حسد و گفتۀ پرمکر و دروغ
چوب ترمغزمخر جامۀ پرکوس و اریب.
ناصرخسرو.
و رجوع به کوس شود
لغت نامه دهخدا
(پُ هََ / هُو)
مهیب. سخت سهمناک. سخت ترس آور:
میان دو کوه است پرهول جای
نپرد بر آن آسمانش همای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دایره و هرچیز میان تهی را گویند مانند چنبر و طوق و هالۀ ماه و امثال آن. (برهان قاطع). هرچیز گرد میان تهی. چنبرماه. خرمن ماه:
آنچ بعلم تو اندر است گر آنرا
گرد ضمیر اندر آوریش چو پرهون.
دقیقی.
گاه چون ایوان پرهون گرد گرددسر بسر
گاه چون کاخ عقیقین بام و زرین در شود.
فرخی.
ای شده غافل ز علم و حجت و برهان
جهل کشیده بگرد جان تو پرهون.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از رهوس
تصویر رهوس
بسیار خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهون
تصویر پرهون
کمربند، طوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر هوس
تصویر پر هوس
آنکه هوس بسیار دارد دارای آرزوی بسیار بوالهوس بلهوس مقابل کم هوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهون
تصویر پرهون
((پَ))
هر چیز دایره مانند میان تهی، طوق، گردنبند، هاله، خرمن ماه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرهون
تصویر پرهون
دایره، اکلیله
فرهنگ واژه فارسی سره