معنی پرهوس
- پرهوس
- آنکه هواوهوس بسیار دارد، بلهوس
واژههای مرتبط با پرهوس
پرهوس
- پرهوس
- دارای آرزوی بسیار
پرهوس
- پرهوس
- کسی که نفس وی بسیار خواهشهای سبک و بیجا دارد. دارای آرزوی بسیار. بوالهوس. بلهوس. مقابل کم هوس:
شور شراب عشق تو آن نفسم رودز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو.
حافظ
پرهون
- پرهون
- دایره، اکلیله
پر هوس
- پر هوس
- آنکه هوس بسیار دارد دارای آرزوی بسیار بوالهوس بلهوس مقابل کم هوس
پرهون
- پرهون
- کمربند، طوق
پرهول
- پرهول
- بسیار ترس آور، مهیب، سهمناک
پرکوس
- پرکوس
- پُرچین و چروک، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چُروکیده، پُرشِکَن، پُر پیچ و تاب، پُرگِرِه، پُرآژَنگ، پُرنَوَرد، پُرشِکَنج، پُرماز، اَنجوخیده، آژَنگ ناک
پرهود
- پرهود
- برهود، چیزی که نزدیک به سوختن رسیده و حرارت آتش، رنگ آن را تغییر داده باشد، نیم سوخته
پرهون
- پرهون
- هر چیز دایره مانند، هاله، خرمن ماه، طوق، گردن بند، کمربند، دایره ای که با پرگار کشیده شود،
برای مِثال ای شده غافل ز علم و حجت و برهان / جهل کشیده به گرد جان تو پرهون (ناصرخسرو - ۴۹۱)
