کشک، ماده ای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه می شود، قروت، کتغ، تیکوز، کتخ قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، لیولنگ، کشک سیاه، هلباک، ترپک، ترف، ریخبین، هبولنگ، رخبین برای مثال شعر ژاژ از دهان من شکر است / شعر نیک از دهان تو پینو (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۹)
کَشک، ماده ای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه می شود، قُروت، کَتَغ، تیکوز، کَتَخ قَرَه قُروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، لیولَنگ، کَشکِ سیاه، هَلباک، تَرپَک، تَرف، ریخبین، هبولَنگ، رُخبین برای مِثال شعر ژاژ از دهان من شکر است / شعر نیک از دهان تو پینو (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۹)
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کندوله، کانور، کندوک، کندو، کنور بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گِل یا تخته درست کنند، کُندولِه، کانور، کُندوک، کُندو، کَنور بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پریدوش، پردوش، پرندوار درختچه ای کوچک از تیرۀ ریواس، با بوتۀ پرشاخ، ساقۀ خاکستری، برگ های باریک و نوک تیز و میوۀ بال دار، نوعی پارچۀ ابریشمی ساده و بی نقش، حریر، برای مثال سه نگردد بریشم ار او را / پرنیان خوانی و حریر و پرند (هاتف - ۴۹) تیغ و شمشیر برّان و جوهردار، برای مثال به زرین و سیمین دو صد تیغ هند / چه زو سی به زهرآب داده پرند (فردوسی - ۱/۲۳۸)، ز یاقوت و الماس و از تیغ هند / همه تیغ هندی سراسر پرند (فردوسی - ۷/۳۰۵)
پَریشَب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پَرَندوش، پَریدوش، پَردوش، پَرَندوار درختچه ای کوچک از تیرۀ ریواس، با بوتۀ پرشاخ، ساقۀ خاکستری، برگ های باریک و نوک تیز و میوۀ بال دار، نوعی پارچۀ ابریشمی ساده و بی نقش، حریر، برای مِثال سه نگردد بریشم ار او را / پرنیان خوانی و حریر و پرند (هاتف - ۴۹) تیغ و شمشیر برّان و جوهردار، برای مِثال به زرین و سیمین دو صد تیغ هند / چه زو سی به زهرآب داده پرند (فردوسی - ۱/۲۳۸)، ز یاقوت و الماس و از تیغ هند / همه تیغ هندی سراسر پرند (فردوسی - ۷/۳۰۵)
دیبای منقش. پرنو. پرنیان: نپرّد بلبل اندر باغ جز بر بسّد و مینا نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون. رودکی (از شعوری) (جهانگیری). شمشاد ببوی زلفک خاتون شد گلنار برنگ توزی و پرنون شد. منوچهری. ز دیبا و پرنون شتروار شصت ز پوشیدنی جامه پنجاه دست. اسدی. گرچه ز پشمند هر دو هرگز نبود سوی تو ای دوربین پلاس چو پرنون. ناصرخسرو. و بیت اخیر مینماید که این جامه از پشم میکرده اند
دیبای منقش. پرنو. پرنیان: نپرّد بلبل اندر باغ جز بر بسّد و مینا نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون. رودکی (از شعوری) (جهانگیری). شمشاد ببوی زلفک خاتون شد گلنار برنگ توزی و پرنون شد. منوچهری. ز دیبا و پرنون شتروار شصت ز پوشیدنی جامه پنجاه دست. اسدی. گرچه ز پشمند هر دو هرگز نبود سوی تو ای دوربین پلاس چو پرنون. ناصرخسرو. و بیت اخیر مینماید که این جامه از پشم میکرده اند