دارای مادۀ اصلی بسیار، دارای مایۀ بسیار، مایه دار، کنایه از غنی، کنایه از صاحب علم و خرد بسیار، بسیار دانا، کنایه از شریف، بزرگوار، کنایه از پربها، هر چیز گران مایه، کنایه از ثروتمند، ماده گاوی که شیر بسیار بدهد
دارای مادۀ اصلی بسیار، دارای مایۀ بسیار، مایه دار، کنایه از غنی، کنایه از صاحب علم و خرد بسیار، بسیار دانا، کنایه از شریف، بزرگوار، کنایه از پربها، هر چیز گران مایه، کنایه از ثروتمند، ماده گاوی که شیر بسیار بدهد
آن ماده گاو بود که فریدون را شیر میداد و پرورد. (فرهنگ اسدی). مهرگان آمد جشن ملک افریدونا آن کجا گاو نکو بودش پرمایونا. دقیقی. و رجوع به پرمایه و برمایون شود
آن ماده گاو بود که فریدون را شیر میداد و پرورد. (فرهنگ اسدی). مهرگان آمد جشن ملک اَفریدونا آن کجا گاو نکو بودش پرمایونا. دقیقی. و رجوع به پرمایه و برمایون شود
پستی. رذالت. ناکسی. دنائت. دونی. خساست. (یادداشت بخط مؤلف) : باد فرومایگی وزید و ازو صورت نیکی نژند و محزون شد. ناصرخسرو. سخن به ز شکر کز او مرد را ز درد فرومایگی بهتری است. ناصرخسرو. - فرومایگی کردن، پستی نمودن: فرومایگی کردم و ابلهی که این پر نگشت و نشد آن تهی. سعدی. رجوع به فرومایه شود
پستی. رذالت. ناکسی. دنائت. دونی. خساست. (یادداشت بخط مؤلف) : باد فرومایگی وزید و ازو صورت نیکی نژند و محزون شد. ناصرخسرو. سخن به ز شکر کز او مرد را ز درد فرومایگی بهتری است. ناصرخسرو. - فرومایگی کردن، پستی نمودن: فرومایگی کردم و ابلهی که این پر نگشت و نشد آن تهی. سعدی. رجوع به فرومایه شود
حالت و چگونگی بی مایه. افلاس و احتیاج. (آنندراج). فقر و پریشانی و گدائی و بی نوائی. (ناظم الاطباء). نداشتن مایه. نداشتن سرمایه. (یادداشت مؤلف) : که از بینوایی و بیمایگی گرفتم درین خانه همسایگی. سعدی. ، نداشتن علم و فضل. نداشتن علم و ادب و صنعت. (یادداشت مؤلف)
حالت و چگونگی بی مایه. افلاس و احتیاج. (آنندراج). فقر و پریشانی و گدائی و بی نوائی. (ناظم الاطباء). نداشتن مایه. نداشتن سرمایه. (یادداشت مؤلف) : که از بینوایی و بیمایگی گرفتم درین خانه همسایگی. سعدی. ، نداشتن علم و فضل. نداشتن علم و ادب و صنعت. (یادداشت مؤلف)