جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فرومایگی

فرومایگی

فرومایگی
پستی. رذالت. ناکسی. دنائت. دونی. خساست. (یادداشت بخط مؤلف) :
باد فرومایگی وزید و ازو
صورت نیکی نژند و محزون شد.
ناصرخسرو.
سخن به ز شکر کز او مرد را
ز درد فرومایگی بهتری است.
ناصرخسرو.
- فرومایگی کردن، پستی نمودن:
فرومایگی کردم و ابلهی
که این پر نگشت و نشد آن تهی.
سعدی.
رجوع به فرومایه شود
لغت نامه دهخدا

فروماندگی

فروماندگی
عجز. (یادداشت بخط مؤلف). درماندگی و بیچارگی. (آنندراج) :
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن.
سعدی.
، احتیاج. (آنندراج) :
بلی تخم در خاک از آن می نهد
که روز فروماندگی بردهد.
سعدی.
، تقصیر. (یادداشت بخط مؤلف). کوتاهی در کار و وظیفه:
نگویم بزرگی و جاهم ببخش
فروماندگی و گناهم ببخش.
سعدی.
، حیرت و سرگردانی. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فروماندن شود
لغت نامه دهخدا