ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، اسفرغم، شاه سپرغم، شاسپرم، سپرهم، ضیمران، نازبو، ونجنک، شاه اسپرغم، ضومران، اسپرغم، سپرغم، شاه پرم، شاه سپرم، اسفرم، شاه اسپرم، اسپرم
رِیحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، اِسفَرغَم، شاهِ سپَرَغم، شاسپَرَم، سِپَرهَم، ضَیمُران، نازبو، وَنجنَک، شاه اِسپَرغَم، ضَومُران، اِسپَرغَم، سِپَرغَم، شاه پَرَم، شاهِ سپَرَم، اِسفَرَم، شاه اِسپَرَم، اِسپَرَم
مخفف سپرغم است که نوعی از ریحان باشد. (برهان) (آنندراج) : در و کوه و بیابان پر ز سپرم که و مه خسرو ودرویش خرم. زراتشت بهرام. در آن جمعی نشسته شاد و خرم برسته نزدشان صد گونه سپرم. زراتشت بهرام. ، گل همیشه جوان. (برهان) (آنندراج) (اوبهی) : چون سپرم نه میان بزم بنوروز در مه بهمن بتاز و جان عدوسوز. رودکی
مخفف سپرغم است که نوعی از ریحان باشد. (برهان) (آنندراج) : در و کوه و بیابان پر ز سپرم کِه و مِه خسرو ودرویش خرم. زراتشت بهرام. در آن جمعی نشسته شاد و خرم برسته نزدشان صد گونه سپرم. زراتشت بهرام. ، گل همیشه جوان. (برهان) (آنندراج) (اوبهی) : چون سپرم نه میان بزم بنوروز در مه بهمن بتاز و جان عدوسوز. رودکی
بمعنی انتظار و امید باشد. (برهان). رجاء. پرموز. پرموزه. پرمور: ملک در جمله آن مراد بیافت که همی داشت سالها پرمر. مسعودسعد. و رجوع به پرکر شود. ، زنبور عسل. (برهان). نحل. زنبور. انگبین. منج انگبین
بمعنی انتظار و امید باشد. (برهان). رجاء. پرموز. پرموزه. پرمور: ملک در جمله آن مراد بیافت که همی داشت سالها پرمر. مسعودسعد. و رجوع به پرکر شود. ، زنبور عسل. (برهان). نحل. زنبور. انگبین. منج انگبین