جدول جو
جدول جو

معنی پرغامس - جستجوی لغت در جدول جو

پرغامس
(پِ مُ)
پرگام. پرگاما. پرغامه. برغمه (موضع عروسی). پرغه. شهری قدیم به آسیای صغیر واقع بر ساحل رود کائیک که اکنون پرغاما گویند و آن بمائۀ سوم قبل از میلادپایتخت حکومتی بود و یکی از کلیساهای هفتگانه در آنجا بنا شده و یوحنای حواری آنرا کرسی الشیطان میخواندزیرا معلمین کاذب بسیاری در آنجا بودند که مردم را بضلالت می انداختند. و آنرا عظمت و جلالت و ثروت بسیار بود و اهالی آن مدعیند که قبر انتیپاس و محل کنیسه ای که شاگردان در آنجا برای خواندن رسالۀ یوحنا جمع شدند معین توانند کرد (؟) و مولد جالینوس حکیم در این شهر بود و او نخستین کس است که ثابت کرد شرائین تنها حامل خون هستند نه خون و هوا چنانکه متقدمان می پنداشتند. جمعیت آن 20 تا 30 هزار تن است. و این شهر راکتابخانه ای بود دارای 200000 مجلد که کلیوپترا آنرابر کتاب خانه اسکندریه افزود. نام پارشمن (در لاتینی پرگامن) از اسم این شهر مأخوذ است. و آنرا آثاری کهن مانند نمایشگاه و معبد زئوس میباشد. رجوع به قاموس کتاب مقدس و قاموس الاعلام و لاروس شود. و نیز پرغامس (پرگام) نام قلعۀ شهر ’تروا’ست که اغلب من باب تسمیۀ کل به اسم جزء بر خود شهر اطلاق گردیده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریام
تصویر پریام
(پسرانه)
در افسانه های قدیم یونان آخرین پادشاه تروا که شهر وی به دست یونانیان افتاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرهام
تصویر پرهام
(پسرانه)
برگردان فارسی اسم ابراهیم، از اشخاص بسیار ثروتمند در زمان بهرام گور، برهان قاطع براهیم ابراهیم را معرب آن دانسته است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ضرغامه
تصویر ضرغامه
(دخترانه)
مؤنث ضرغام، شیر درنده، پهلوان، دلاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ضرغام
تصویر ضرغام
(پسرانه)
شیر درنده، پهلوان، دلاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرگام
تصویر پرگام
(دخترانه)
نام امپراطوری ای در زمان سلوکیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرکام
تصویر پرکام
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرماس
تصویر پرماس
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی
پرماسیدن، بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، برماسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرناس
تصویر پرناس
فرناس، غافل، نادان، خواب آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیغام
تصویر پیغام
سخن یا مطلبی که از طرف کسی برای کس دیگر فرستاده شود، برای مثال از هرچه می رود سخن دوست خوش تر است / پیغام آشنا نفس روح پرور است (سعدی۲ - ۳۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرغازه
تصویر پرغازه
بیخ و بن پر پرندگان که به بدن آن ها چسبیده است
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مُ)
نام نوعی قرحه بر روی قرنیۀ چشم. ارغامی، انگشتک. بشکن (آوازی که با سودن انگشتان بیکدیگر برآرند نشان دادن سرور و شادمانی را) (در اصطلاح گنابادیان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام نوعی قرحه در چشم. رجوع به ارغامن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
ارتمیس. یکی از پادشاهان یونان که صورت وی بر طین مختوم و خاتم الملک و خواتیم الملک نقش شده بود. رجوع ببرهان قاطع ذیل گل مختوم شود.
لغت نامه دهخدا
(پَ زَ / زِ)
بیخ و بن پر جانوران پرنده راگویند و آن بگوشت بدن آنها چسبیده است. (برهان).
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
نام سپاهسالاری معاصر داریوش که بر او طغیان کرد، توانستن. (جهانگیری) (برهان). یارستن
لغت نامه دهخدا
(ثِ مَ)
زوجه. زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ)
زن به خشم آورندۀ شوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضِ مَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. ضرغام، مرد دلاور. (منتهی الارب). گشن قوی و توانا. مرد سخت. وفی نسخه و الوحل الشدید، فسّرها گل و لای شدید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از استحکامات اسپانیا در کاتالونی بر ساحل بحرالروم. دارای 2500 تن سکنه. و این نقطه بندر تجارتی کوچکی است و مؤسسات دریائی دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از روامس
تصویر روامس
شب پرگان، شب گردان: جانور، باد پوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده از بیماری های چشمی چشماک زخم سطحی قرنیه که با قرحه ای شروع میشود ارغامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغام
تصویر ارغام
بخاک مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغامی
تصویر رغامی
بینی، رگ شش، ستبری جگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغامه
تصویر رغامه
دلخواه خواسته، نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغامی
تصویر ارغامی
زخم سطحی قرنیه که با قرحه ای شروع میشود ارغامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرواس
تصویر پرواس
دستمالی، لمس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماس
تصویر پرماس
لمس لامسه، یازیدن دراز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگاس
تصویر پرگاس
تلاش کردن و در هم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکاس
تصویر پرکاس
تلاش کردن و در هم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
مراسله، آنچه از گفتار بکسی گویند که رفته بدیگری از جانب گوینده رساند، پیام رسالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرغازه
تصویر پرغازه
((پَ زِ یا زَ))
پرغزه، بیخ و بن و پر پرندگان که به گوشت بدن آن ها چسبیده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرماس
تصویر پرماس
تماس
فرهنگ واژه فارسی سره
دلیر، ماندگار
فرهنگ گویش مازندرانی
غریدن، استفراغ همراه با صدای زیاد، پارچه ای که به کسی هدیه.، گریه کردن از سر درد و و از ته دل
فرهنگ گویش مازندرانی