- پرشکنج
- پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
معنی پرشکنج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرچین پرشکنج پر آژنگ پر انجوغ مجعد، پر غم و اندوه
حلوایی با جوز و بادام
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
چروکیده، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
پر آژنگی پر چینی پر نوردی پرانجوغی
پیچ و تاب دهنده رقاص
پرچین پرشکنج پر آژنگ پر انجوغ مجعد، پر غم و اندوه
انتشار، تفریق
پر صبر
موسم باد و بارانهای هندوستان برسات بساره
پر از شکاف شکافته در چند جای
بسیار مردم
دارای صبر و شکیب بسیار، پرصبر، صبور
موسم بارندگی، بارسات، بشکال، پشکال، برشکال
گرفتن عضوی بسر دو ناخن چنانکه آن عضو بدرد آید نشگون وشگون
خرد کننده در، شکننده در و گوهر
بزرگ شکم کلان شکم
آنکه سر کسان را بشکند، تفسیم وجه با جنسی میان گروهی، دریافت وجه یا جنسی از اهل محلی
وشگون، عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت
نشگون، نشگنج، نخجل، نخچل، نخجیل، نیلک
شکنج
نشگون، نشگنج، نخجل، نخچل، نخجیل، نیلک
شکنج
آنکه سر کسی را بشکند، چیزی که سر را بشکند، کنایه از طرز تقسیم چیزی میان گروهی که به هرکس حصه و بهره ای برسد
سرشکن کردن: کنایه از پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هر کدام حصه ای ببرند، پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی دریافت و جمع آوری کردن
سرشکن کردن: کنایه از پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هر کدام حصه ای ببرند، پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی دریافت و جمع آوری کردن
پراکندن، پریشان کردن، منتشر کردن، متفرق ساختن، پاشیدن، پراگندن
عمل گرفتن عضوی از بدن با دو سر انگشت یا دو سر ناخن دست چنانکه بدرد آید: آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج. (عنصری. لفااق. 56)
آب قنات
غیور، با غیرت
برنج
مالیدن انگشتان در موقع عیش و طرب و رقص که صدایی از آن حادث گردد بشکن
تاب و پیچ، پیچ و خم زلف
رشکین، باغیرت، غیور، دارای رشک و حسد، حسود