جدول جو
جدول جو

معنی پرشکنج - جستجوی لغت در جدول جو

پرشکنج
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
تصویری از پرشکنج
تصویر پرشکنج
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر شکنج
تصویر پر شکنج
پرچین پرشکنج پر آژنگ پر انجوغ مجعد، پر غم و اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کنج
تصویر پر کنج
حلوایی با جوز و بادام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرشکن
تصویر پرشکن
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر شکنی
تصویر پر شکنی
پر آژنگی پر چینی پر نوردی پرانجوغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شکنه
تصویر پر شکنه
پیچ و تاب دهنده رقاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شکن
تصویر پر شکن
پرچین پرشکنج پر آژنگ پر انجوغ مجعد، پر غم و اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراکنش
تصویر پراکنش
انتشار، تفریق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرشکوه
تصویر پرشکوه
مجلل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرشکیب
تصویر پرشکیب
پر صبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرشکال
تصویر پرشکال
موسم باد و بارانهای هندوستان برسات بساره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرشکاف
تصویر پرشکاف
پر از شکاف شکافته در چند جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسکنه
تصویر پرسکنه
بسیار مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرشکیب
تصویر پرشکیب
دارای صبر و شکیب بسیار، پرصبر، صبور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرشکال
تصویر پرشکال
موسم بارندگی، بارسات، بشکال، پشکال، برشکال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرشنگ
تصویر پرشنگ
(دخترانه)
تابش، آتشپاره، قطره های آب که پاشیده می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرشان
تصویر پرشان
(پسرانه)
رزمجو، رزمجو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشکنج
تصویر اشکنج
گرفتن عضوی بسر دو ناخن چنانکه آن عضو بدرد آید نشگون وشگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشکن
تصویر درشکن
خرد کننده در، شکننده در و گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکنش
تصویر پرکنش
فعال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرشکم
تصویر پرشکم
بزرگ شکم کلان شکم
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه سر کسان را بشکند، تفسیم وجه با جنسی میان گروهی، دریافت وجه یا جنسی از اهل محلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکنج
تصویر اشکنج
وشگون، عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت
نشگون، نشگنج، نخجل، نخچل، نخجیل، نیلک
شکنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشکن
تصویر سرشکن
آنکه سر کسی را بشکند، چیزی که سر را بشکند، کنایه از طرز تقسیم چیزی میان گروهی که به هرکس حصه و بهره ای برسد
سرشکن کردن: کنایه از پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هر کدام حصه ای ببرند، پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی دریافت و جمع آوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراکن
تصویر پراکن
پراکندن، پریشان کردن، منتشر کردن، متفرق ساختن، پاشیدن، پراگندن
فرهنگ فارسی عمید
عمل گرفتن عضوی از بدن با دو سر انگشت یا دو سر ناخن دست چنانکه بدرد آید: آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج. (عنصری. لفااق. 56)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکنج
تصویر اشکنج
((اِ کُ))
نیشگون، وشکون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشکن
تصویر سرشکن
((~. ش کَ))
تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشکنج
تصویر نشکنج
((نِ کُ))
نیشگون، گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن با دو سر انگشت، نشگون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرشک
تصویر پرشک
آب قنات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رشکن
تصویر رشکن
غیور، با غیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنج
تصویر پرنج
برنج
فرهنگ لغت هوشیار
مالیدن انگشتان در موقع عیش و طرب و رقص که صدایی از آن حادث گردد بشکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکنج
تصویر شکنج
تاب و پیچ، پیچ و خم زلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشکن
تصویر رشکن
رشکین، باغیرت، غیور، دارای رشک و حسد، حسود
فرهنگ فارسی عمید