جدول جو
جدول جو

معنی پرشاوش - جستجوی لغت در جدول جو

پرشاوش
(پِ)
پرساؤش، شکلی است بر آسمان بطرف شمال منطقه مرکب از بیست و شش کوکب وآنرا حامل رأس الغول نیز گویند. از شرح چغمینی فارسی و شرح تذکرۀ نصیرالدین طوسی و غیره. (غیاث اللغات). رجوع به برساوس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرندوش
تصویر پرندوش
(دخترانه)
پس پریشب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرینوش
تصویر پرینوش
(دخترانه)
دارای نامی زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشانوش
تصویر ارشانوش
(پسرانه)
از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرخروش
تصویر پرخروش
پرغوغا، پرجنجال، برای مثال همی کوه پرناله و پرخروش / همی سنگ خارا برآمد به جوش (فردوسی۴ - ۱۳۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرکاوش
تصویر پرکاوش
بریدن شاخه های زیادی درخت، پیراستن درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرماسش
تصویر پرماسش
دست مالی، لمس
فرهنگ فارسی عمید
از صورت های فلکی شمالی که به صورت مردی ایستاده که سری بریده در دست دارد تصویر شده، حامل راس الغول
فرهنگ فارسی عمید
صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی آسمان که به شکل مردی با شمشیری در یک دست و یک سر در دست دیگر مجسم می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترشاوه
تصویر ترشاوه
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، تمتم، تتم، تتری، تتریک، ترفان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردانش
تصویر پردانش
آنکه دانش بسیار دارد، دانشمند، علامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرندوش
تصویر پرندوش
شب گذشته، پریشب، برای مثال صبحدم بود که می شد به وثاق / چون پرندوش نه بیهش نه بهوش (انوری - ۸۶۴)، گویدت همی گرچه دراز است تو را عمر / بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش (ناصرخسرو - ۴۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریدوش
تصویر پریدوش
پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پردوش، پرند، پرندوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر جوش
تصویر پر جوش
پر از جوش، آنچه بسیار جوش بخورد، آنچه در حال جوشیدن است و جوشش بسیار دارد، برای مثال زمین دید یکسر همه ساده ریگ / بر و بوم از او همچو پرجوش دیگ (اسدی - ۲۷۵)، پرشور، پرولوله، پرغلغله، پرجوش و خروش، برای مثال امروز که بازارت پرجوش خریدار است / دریاب و بنه گنجی از مایۀ نیکویی (حافظ - ۹۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروانش
تصویر پروانش
گیاهی از تیرۀ زیتونیان، با ساقۀ خزنده و گل های سفید یا آبی پنج گلبرگی، گل تلفنی
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ وِ)
بریدن شاخهای زیادتی است از درخت انگور و درختان دیگر. (برهان). بریدن و پیراستن شاخهای زیاده. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(بَ وُ)
یکی از صور شمالی فلک که بر صورت مردی توهم شده بر دست راست شمشیری و بچپ سر دیوی و شامل پنجاه ونه ستاره است و حاوی جنب فرساوس و غول و عاتق الثریاو منکب الثریا و معصم الثریاست و صورت را حامل رأس الغول و سوار و فرساوس نیز خوانند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بر وزن و معنی پرتاش است که نام ولایتی از ترکستان باشد و به ضم اول هم آمده است. (تتمۀ برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرخروش
تصویر پرخروش
پرغوغا، پرآواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردانش
تصویر پردانش
علامه، کسی که دانش زیاد دارد
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن شاخهای زیادتی از درخت انگور و درختان دیگر بریدن و پیراستن شاخهای زیادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر دوش
تصویر پر دوش
پریشب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری وش
تصویر پری وش
مانند پری، پری وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریدوش
تصویر پریدوش
شب پیش از دوش پریشب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماسش
تصویر پرماسش
پر ماسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
شب روز گذشته پریشب پرندوار پرندیش پروندوش پرندوشنی پرندوشینه بارحه الاولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردازش
تصویر پردازش
آسایش فراغت
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره شاهدانه هندی که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان است. ساقه اش خزنده و گلهایش چهار گلبرگی و برگهایش کامل و متقابل است. رنگ گلش غالبا آبی و گاهی سفید است. در حدود 12 گونه از این گیاه شناخته شده که بیشتر زمینی هستند گل تلفونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برساوش
تصویر برساوش
((بَ وُ))
حامل رأس الغول، برنده سر دیو، یکی از صورت های فلکی شمالی به صورت مردی که با دست چپ سر بریده دیوی را با موی گرفته و ستارگان آن بیست و شش باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندوش
تصویر پرندوش
((پَ رَ))
شب گذشته، پریشب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پردازش
تصویر پردازش
((پَ زِ))
به کاری دست زدن، آهنگ کاری کردن، انجام دادن مجموعه ای از عملیات مختلف روی اطلاعات و داده ها در کامپیوتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریدوش
تصویر پریدوش
((پَ))
پرندوش، پریشب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرکاوش
تصویر پرکاوش
((پَ وِ))
پیرایش درخت، بریدن شاخه های زیادی درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرشکوه
تصویر پرشکوه
مجلل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پخشایش
تصویر پخشایش
توزیع
فرهنگ واژه فارسی سره