جدول جو
جدول جو

معنی ترشاوه

ترشاوه
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، تمتم، تتم، تتری، تتریک، ترفان
تصویری از ترشاوه
تصویر ترشاوه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ترشاوه

ترشاوه

ترشاوه
سماق. (فرهنگ رشیدی). ترشابه. و رجوع به ترشابه شود
لغت نامه دهخدا

ترشابه

ترشابه
سُماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سُماک، سَماقیل، تُرشاوه، تُمتُم، تُتُم، تَتُری، تَتریک، تُرفان
ترشابه
فرهنگ فارسی عمید

ترشکوه

ترشکوه
دهی است از دهستان شیرامین که در بخش دهخوارقان شهرستان تبریز و در 8هزارگزی جنوب بخش دهخوارقان و 5هزارگزی شوسۀ آذرشهر به مراغه قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 62 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

ترشایه

ترشایه
دهی است از دهستان حومه بخش رودسر، در شهرستان لاهیجان که در 5500گزی جنوب خاوری رودسر و 2500گزی جنوب شوسۀ رودسر به تنکابن واقع است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه پلرود و محصول آنجا برنج است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

ترشاله

ترشاله
زردآلویی که هستۀ آنرا بیرون آورده خشک کرده باشند. (فرهنگ نظام). برگۀ زردآلو، از جنس بد و نامرغوب که کمی مزۀ ترش دارد. آلوانک. زردآلوی نارس. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

ترشابه

ترشابه
ترشاوه. سماق راگویند و آن معروف است و از آن آش پزند و خورند و آن آش را تتماج گویند، و تتم ترکی است. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

آرشامه

آرشامه
دارای زور خرس، زور، پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی
آرشامه
فرهنگ نامهای ایرانی