جدول جو
جدول جو

معنی پرستیژ - جستجوی لغت در جدول جو

پرستیژ
شخصیت، اعتبار و نفوذ اجتماعی
تصویری از پرستیژ
تصویر پرستیژ
فرهنگ فارسی عمید
پرستیژ
خیال واهی و پوچ، اعتبار، نفوذ
تصویری از پرستیژ
تصویر پرستیژ
فرهنگ لغت هوشیار
پرستیژ
((پِ رِ))
وجهه، آبرو و اعتبار
تصویری از پرستیژ
تصویر پرستیژ
فرهنگ فارسی معین
پرستیژ
اعتبار، تشخص، حیثیت، شخصیت، نفوذ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرستوک
تصویر پرستوک
(دخترانه)
پرستو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرستیدن
تصویر پرستیدن
ستایش کردن، بندگی کردن، عبادت کردن، خدمت کردن، دوست داشتن بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستوک
تصویر پرستوک
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسناژ
تصویر پرسناژ
پرسوناژ، شخصیت داستانی در داستان، رمان، نمایشنامه یا فیلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستیز
تصویر پرستیز
پرخاش جو، پرجنگ وجدال، برای مثال تو شادان دل و مرگ چنگال تیز / نشسته چو شیر ژیان پرستیز (فردوسی۲ - ۱۴۵۸)، پرکینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
کسی که او را بپرستند و ستایش کنند، پرستش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
کسی که از پیران یا کودکان مراقبت می کند، کسی که در بیمارستان از بیماری مواظبت می کند، خدمتکار، غلام، کنیز، مطیع، فرمانبردار، برای مثال پرستار امرش همه چیز و کس / بنی آدم و مرغ و مور و مگس (سعدی۱ - ۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوستین
تصویر پوستین
ساخته شده از پوست، جامۀ پوستی، لباس زمستانی گشاد و بلند که از پوست حیوانات پشم دار به خصوص گوسفند می دوزند، کول
پوستین باژگونه کردن: کنایه از قصد و آهنگ کاری کردن، سخت تصمیم گرفتن، باطن را ظاهر ساختن، تغییر روش دادن، برای مثال پوستین را باژگونه گر کند / کوه را از بیخ و از بن برکند (مولوی۱ - ۱۷۱)
پوستین به گازر دادن: کنایه از رنگ عوض کردن، دورویی و تزویر کردن، عیب جویی کردن، بدگویی کردن، کاری را به غیر اهل آن سپردن
پوستین کسی را دریدن: دریدن پوست یا پوستین کسی، کنایه از راز کسی را فاش کردن
به پوستین کسی افتادن: به در پوستین کسی افتادن کنایه از عیب جویی کردن، غیبت کردن
به پوستین کسی رفتن: به در پوستین کسی رفتن کنایه از عیب جویی کردن، غیبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
عمل، تجربۀ علمی، آزمایش
فرهنگ فارسی عمید
(پُ سِ)
پرخاشجوی. پر از پرخاش. پرخصومت. پرخشم. پرعناد. پرجنگ و ستیز:
ابر بیدرفش افکند رستخیز
ازو جامه پرخون و جان پرستیز.
دقیقی.
گرامی خرامید با خشم تیز
دل از کینۀ خستگان پرستیز.
دقیقی.
برومی عمود و بشمشیر تیز
بگشتند با یکدگر پرستیز.
فردوسی.
بگفت این و بنهاد رخ در گریز
اگر چند بودش دل پرستیز.
فردوسی.
دگر جنگ دیوی بود پرستیز
همیشه به بد کرده چنگال تیز.
فردوسی.
چو همدان گشسپ و یلان سینه نیز
برفتند پرکین و دل پرستیز.
فردوسی.
بیامد جهاندار با تیغ تیز
سری پر ز کینه دلی پرستیز.
فردوسی.
بدژخیم فرمود تا تیغ تیز
کشیده بیامد دلی پرستیز.
فردوسی.
پس اندر همی راند بهرام تیز
سری پر ز کینه دلی پرستیز.
فردوسی.
دلت تیره بینم سرت پرستیز
کنون جامه بر تن کنم ریزریز.
فردوسی.
که از درد او بد دلش پرستیز
ز هر سو همی جست راه گریز.
فردوسی.
چگونه جهد شیر بی چنگ تیز
اگر چند باشد دلش پرستیز.
فردوسی.
ز پیلان جنگی نجوید گریز
سرش پر ز کینه دلش پرستیز.
فردوسی.
تو شادان دل و مرگ چنگال تیز
نشسته چو شیر ژیان پرستیز.
فردوسی.
بکین کرد دندان و چنگال تیز
شد از کینۀ او سرش پرستیز.
فردوسی.
کنون مانده گشتم چنین در گریز
سری پر ز کینه دلی پرستیز.
فردوسی.
در آن دژ یکی زنگی پرستیز
که غول از نهیبش گرفتی گریز.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
در کلمات مرکبۀ ذیل و نظایر آن. رجوع به آن کلمات شود: یزدان پرستی. شاه پرستی. خداپرستی. سایه پرستی. بت پرستی. جان پرستی. (فردوسی). خودپرستی. خیال پرستی. می پرستی. آتش پرستی. عناصرپرستی. عیال پرستی. کعبه پرستی. حق پرستی. باده پرستی. مرده پرستی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پروتید
تصویر پروتید
فرانسوی سپیده سان ها
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای که از پوست حیوانات کنند. همی پوستین بود پوشیدنش ز کشک وز ارزن بدی خوردنش. (فردوسی)، جامه فراخ چون عبایی که از پوست آش کرده گوسفند و بز و جز آنها کنند بی آنکه پشم آنرا سترده باشند، پوست، غیبت ندمت. یا مثل پوستین تابستان. چیزی که بجای خود نباشد، بی ارزش بیهوده. یا از برهنه پوستین کندن، کار بیهوده کردن، یا به پوستین کسی افتادن (رفتن)، بد او گفتن، یا پوستین باژ گونه کردن، سختن تصمیم گرفتن عظیم مصمم شدن پوستنی با شکوفه کردن، باطن را ظاهر کردن، یا پوستین باشگونه کردن، سخت مصمم شدن پوستین باژ گونه کردن، تغییر روش و رفتار و معامله دادن، یا پوستین بر سر کسی زدن، او را اذیت و شکنجه و عذاب دادن، یا پوستین بگازر دادن، بد گویی کردن عیبجویی کردن، کار بغیر اهل وا گذاشتن، یا پوستین بلای اندر مالیدن، مانند متظلمان جامه گل آلود کرده شکایت بردن، یا در پوستین خود بودن (افکندن)، قیاس بنفس کردن از خود حکایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیستیل
تصویر پیستیل
فرانسوی مادگی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی آبکلن یک زوج غده که تقریبا هر یک باندازه بادام کوچکی هستند و بطور قرینه در ابتدای پیشاب راه (آلت) در بالای میان دو راه قرار گرفته اند. این غده ها خاص جنس نر پستانداران است و ترشحات سفید رنگ لزجی دارند که یکی از عناصر تشکیل دهنده منی است و با اسپرم خارج میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستان
تصویر پرستان
در حال پرستیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسویی
تصویر پرسویی
حالت و چگونگی پرسو مقابل کم سویی
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ای از رده گنجشکان جزو راسته شکافی نوکان که شامل 80 گونه میشود و در سراسر کره زمین پراکنده اند این پرنده دارای دم بلند و دو شاخه و منقار نسبه پهن و سه گوش میباشد. جثه اش کمی از گنجشک بزرگتر است و دارای پرواز سبک و سریعی است و بهمین مناسبت دارای بالهای مناسب و مساعد برای پرواز مدتهای متمادی در هوا میباشد. پرستو غذای خود را حین پرواز در هوا جستجو میکند و از حشرات (از قبیل مگسهاو پشه ها و پروانه ها) تغذیه مینماید و اکثر صبحها (طلوع آفتاب) برای تغذیه از لانه خارج میشود. پرنده ایست مانوس با انسان و اکثر لانه اش را در آبادیها در داخل اطاقها و شکافهای دیوار نزدیک لبه بام و گاهی تنه درختان بنا میکند. این پرنده جزو پرندگان مهاجر است و فصول سرد را بنقاط گرمتر مهاجرت میکند و بمحض شروع بهار بمحل اول خود و غالبا بهمان لانه سابق بر میگردد. پرنده ایست بسیار مفید و حشرات موذی را از بین میبرد و ضمنا بی آزار و زیباست چلچله زازال ابابیل بلوایه پیلوایه پرستوک خطاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
آزمایش، ممارست، تجربه فرانسوی آزمون، کاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیز
تصویر پرستیز
پر کینه و جنگ و جدال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسناژ
تصویر پرسناژ
شخص بزرگ و مشهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیزه
تصویر پرستیزه
پرخاشجوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
پرستش شده عبادت شده معبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیدن
تصویر پرستیدن
تعبد، عبادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
((پِ))
عمل، زندگی عملی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
((پَ رَ دِ))
پرستش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستیدن
تصویر پرستیدن
((پَ رَ دَ))
بندگی کردن، ستایش نمودن، بسیار دوست داشتن، دوست داشتن، دوست گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
((پَ رَ))
خدمتکار، خادم، غلام، کنیز، کسی که خدمت بیماران می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوستین
تصویر پوستین
ساخته شده از پوست، نوعی لباس زمستانی که از پوست حیوانات پشم دار درست می کنند
در پوستین کسی افتادن: کنایه از عیبجویی کردن، بدگویی کردن
پوستین دریدن: کنایه از افشا کردن راز، عیب جویی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
Caregiver
دیکشنری فارسی به انگلیسی