جدول جو
جدول جو

معنی پرستیز - جستجوی لغت در جدول جو

پرستیز
پر کینه و جنگ و جدال
تصویری از پرستیز
تصویر پرستیز
فرهنگ لغت هوشیار
پرستیز
پرخاش جو، پرجنگ وجدال، برای مثال تو شادان دل و مرگ چنگال تیز / نشسته چو شیر ژیان پرستیز (فردوسی۲ - ۱۴۵۸)، پرکینه
تصویری از پرستیز
تصویر پرستیز
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرستیزه
تصویر پرستیزه
پرخاشجوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیژ
تصویر پرستیژ
خیال واهی و پوچ، اعتبار، نفوذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیژ
تصویر پرستیژ
شخصیت، اعتبار و نفوذ اجتماعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستیژ
تصویر پرستیژ
((پِ رِ))
وجهه، آبرو و اعتبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستوک
تصویر پرستوک
(دخترانه)
پرستو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رستخیز
تصویر رستخیز
برخاستن مرگان، قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
آزمایش، ممارست، تجربه فرانسوی آزمون، کاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسویی
تصویر پرسویی
حالت و چگونگی پرسو مقابل کم سویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
پرستش شده عبادت شده معبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیدن
تصویر پرستیدن
تعبد، عبادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ای از رده گنجشکان جزو راسته شکافی نوکان که شامل 80 گونه میشود و در سراسر کره زمین پراکنده اند این پرنده دارای دم بلند و دو شاخه و منقار نسبه پهن و سه گوش میباشد. جثه اش کمی از گنجشک بزرگتر است و دارای پرواز سبک و سریعی است و بهمین مناسبت دارای بالهای مناسب و مساعد برای پرواز مدتهای متمادی در هوا میباشد. پرستو غذای خود را حین پرواز در هوا جستجو میکند و از حشرات (از قبیل مگسهاو پشه ها و پروانه ها) تغذیه مینماید و اکثر صبحها (طلوع آفتاب) برای تغذیه از لانه خارج میشود. پرنده ایست مانوس با انسان و اکثر لانه اش را در آبادیها در داخل اطاقها و شکافهای دیوار نزدیک لبه بام و گاهی تنه درختان بنا میکند. این پرنده جزو پرندگان مهاجر است و فصول سرد را بنقاط گرمتر مهاجرت میکند و بمحض شروع بهار بمحل اول خود و غالبا بهمان لانه سابق بر میگردد. پرنده ایست بسیار مفید و حشرات موذی را از بین میبرد و ضمنا بی آزار و زیباست چلچله زازال ابابیل بلوایه پیلوایه پرستوک خطاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستان
تصویر پرستان
در حال پرستیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی آبکلن یک زوج غده که تقریبا هر یک باندازه بادام کوچکی هستند و بطور قرینه در ابتدای پیشاب راه (آلت) در بالای میان دو راه قرار گرفته اند. این غده ها خاص جنس نر پستانداران است و ترشحات سفید رنگ لزجی دارند که یکی از عناصر تشکیل دهنده منی است و با اسپرم خارج میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروتیزک
تصویر پروتیزک
کاسنی صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروتید
تصویر پروتید
فرانسوی سپیده سان ها
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای که از پوست حیوانات کنند. همی پوستین بود پوشیدنش ز کشک وز ارزن بدی خوردنش. (فردوسی)، جامه فراخ چون عبایی که از پوست آش کرده گوسفند و بز و جز آنها کنند بی آنکه پشم آنرا سترده باشند، پوست، غیبت ندمت. یا مثل پوستین تابستان. چیزی که بجای خود نباشد، بی ارزش بیهوده. یا از برهنه پوستین کندن، کار بیهوده کردن، یا به پوستین کسی افتادن (رفتن)، بد او گفتن، یا پوستین باژ گونه کردن، سختن تصمیم گرفتن عظیم مصمم شدن پوستنی با شکوفه کردن، باطن را ظاهر کردن، یا پوستین باشگونه کردن، سخت مصمم شدن پوستین باژ گونه کردن، تغییر روش و رفتار و معامله دادن، یا پوستین بر سر کسی زدن، او را اذیت و شکنجه و عذاب دادن، یا پوستین بگازر دادن، بد گویی کردن عیبجویی کردن، کار بغیر اهل وا گذاشتن، یا پوستین بلای اندر مالیدن، مانند متظلمان جامه گل آلود کرده شکایت بردن، یا در پوستین خود بودن (افکندن)، قیاس بنفس کردن از خود حکایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیستیل
تصویر پیستیل
فرانسوی مادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر تیز
تصویر سر تیز
آنچه که دارای نوک تیز باشد (مانند شمشیر مژگان خوبان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
عمل، تجربۀ علمی، آزمایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوستین
تصویر پوستین
ساخته شده از پوست، جامۀ پوستی، لباس زمستانی گشاد و بلند که از پوست حیوانات پشم دار به خصوص گوسفند می دوزند، کول
پوستین باژگونه کردن: کنایه از قصد و آهنگ کاری کردن، سخت تصمیم گرفتن، باطن را ظاهر ساختن، تغییر روش دادن، برای مثال پوستین را باژگونه گر کند / کوه را از بیخ و از بن برکند (مولوی۱ - ۱۷۱)
پوستین به گازر دادن: کنایه از رنگ عوض کردن، دورویی و تزویر کردن، عیب جویی کردن، بدگویی کردن، کاری را به غیر اهل آن سپردن
پوستین کسی را دریدن: دریدن پوست یا پوستین کسی، کنایه از راز کسی را فاش کردن
به پوستین کسی افتادن: به در پوستین کسی افتادن کنایه از عیب جویی کردن، غیبت کردن
به پوستین کسی رفتن: به در پوستین کسی رفتن کنایه از عیب جویی کردن، غیبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
کسی که از پیران یا کودکان مراقبت می کند، کسی که در بیمارستان از بیماری مواظبت می کند، خدمتکار، غلام، کنیز، مطیع، فرمانبردار، برای مثال پرستار امرش همه چیز و کس / بنی آدم و مرغ و مور و مگس (سعدی۱ - ۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
کسی که او را بپرستند و ستایش کنند، پرستش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستوک
تصویر پرستوک
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عروتیز
تصویر عروتیز
سر و صدا، هارت و پورت، داد و فریاد بتظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
((پِ))
عمل، زندگی عملی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
((پَ رَ دِ))
پرستش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستیدن
تصویر پرستیدن
((پَ رَ دَ))
بندگی کردن، ستایش نمودن، بسیار دوست داشتن، دوست داشتن، دوست گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
((پَ رَ))
خدمتکار، خادم، غلام، کنیز، کسی که خدمت بیماران می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوستین
تصویر پوستین
ساخته شده از پوست، نوعی لباس زمستانی که از پوست حیوانات پشم دار درست می کنند
در پوستین کسی افتادن: کنایه از عیبجویی کردن، بدگویی کردن
پوستین دریدن: کنایه از افشا کردن راز، عیب جویی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رستخیز
تصویر رستخیز
((رَ سْ))
رستخیز، قیامت، به پا خاستن مردگان، رستاخیز
فرهنگ فارسی معین
گیاهی از دستۀ کاسنی ها که جوشاندۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ سرفه های مزمن و درد مفاصل به کار می رفته، کاسنی صحرایی، خندریلی، هندبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراویز
تصویر پراویز
سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پریز، فرویز
فرهنگ فارسی عمید