- پرس
- فرانسوی فشار، منگنه فرانسوی خورا پرده پوشش، آنچه از جامه که بر در و مانند آن آویزند پرده درسار خیش، چوبی که بر بینی اشتر زنند برای مهار کردنش. یا پرژه مویین. حلقه مویین که در بینی شتر کنند و مهار بر وی بندند خزامه. دستگاه فشار است که در صنعت مورد استعمال فراوان دارد مثلا برای تهیه چوب مصنوعی چوب پنبه درست کردن ظروف فلزی اتومبیل سازی و همچنین صنعت چاپ و تهیه رونوشت و نیز برای عدل بندی محمولات تجارتی و کم کردن حجم بعض اشیا مانند پنبه و پشم که بهتر قابل حمل گردند، غلطک که بدان کاغذی را که میخواهند نمونه صفحه چیده شده را بردارند روی صفحه مزبور فشار میدهند، با فشار و با تاء نی بالا بردن وزنه در بلند کردن هالتر از حد شانه ها تا جایی که دست ها راست و مستقیم قرار گیرند
معنی پرس - جستجوی لغت در جدول جو
- پرس
- دستگاه فشار که در کارخانه های صنعتی به کار می رود، عمل وارد کردن فشار زیاد به چیزی
![تصویری از پرس](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/9/1/amd-0029190.jpg)
- پرس ((پَ))
- پرده، حجاب
![تصویری از پرس](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/7/1/mon-0007139.jpg)
- پرس
- سهم غذا مخصوص یک نفر
![تصویری از پرس](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/7/1/mon-0007138.jpg)
- پرس ((پِ رِ))
- دستگاه فشار که در صنایع سنگین و سبک مورد استفاده فراوان دارد، منگنه (واژه فرهنگستان)، خبرگزاری، مرکز تهیه و انتشار خبر
![تصویری از پرس](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/7/1/mon-0007137.jpg)
- پرس ((پُ))
- پرسیدن، پرسش، در ترکیب به معنی پرسنده می آید، بازپرس، احوالپرس
![تصویری از پرس](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/7/1/mon-0007136.jpg)
- پرس
- پرده، پوشش، حجاب
![تصویری از پرس](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/0/4/5/amd-0004517.jpg)
- پرس
- پسوند متصل به واژه به معنای پرسنده مثلاً بازپرس، پرسش
مقدار معینی غذا که در مهمان خانه یا رستوران برای مشتری سرو می شود
![تصویری از پرس](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/4/2/2/amd-0042203.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
![تصویری از پرسم](https://jadvaljoo.ir/WordCard/hsh/0/0/2/0/5/hsh-0020555.jpg)
آردی که بر خمیر پاشند تا بر جای نچسبد اوروا: (نمک گشت چون سرکه رویش سیاه خمیرش ز پرسم بسر ریخت کاه) (بسحاق اطعمه)
![تصویری از پرسه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/6/9/amd-0016927.jpg)
ولگردی، دوره گردی، گدایی، دریوزگی
پرسه زدن: راه رفتن بی هدف، گردش کردن در کوچه و بازار، راه رفتن و دریوزگی کردن
پرسه زدن: راه رفتن بی هدف، گردش کردن در کوچه و بازار، راه رفتن و دریوزگی کردن
![تصویری از پرسم](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/7/3/amd-0037302.jpg)
آردی که موقع زواله کردن خمیر بر آن بپاشند تا به جایی نچسبد، برای مثال نمک گشت چون سرکه رویش سیاه / خمیرش ز پرسم به سر ریخت کاه (بسحاق اطعمه - مجمع الفرس - پرسم)
![تصویری از پرست](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/7/3/amd-0037301.jpg)
پرستیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پرستنده مثلاً خداپرست، بت پرست، آتش پرست، می پرست، آفتاب پرست، ستاره پرست، خودپرست
![تصویری از پرسه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/7/1/mon-0007162.jpg)
((پُ س ِ))
فرهنگ فارسی معین
احوالپرسی، عیادت، تسلیت، آمار، شمار، مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده است، مجلس ترحیم
![تصویری از پرستو](https://jadvaljoo.ir/WordCard/nam/0/0/0/1/2/nam-0001231.jpg)