معنی پرس پرس (پَ) پرده. حجاب. پوشش. پرده که بر روی چیزها پوشند، درسار. پرده. خیش. پرده که از جاها آویزند. (برهان) ، پرس اشتر، مهار چوبین. چوب بینی شتر: انف، شتری که بینیش درد کند از پرس. (السامی فی الاسامی) ، پرس موئین، خزامه لغت نامه دهخدا