ضارّ. پرضرر: شنیدستی آن داستان بزرگ که ارجاسپ آن پرزیان پیر گرگ. فردوسی. چنین گفت موبد به پیش گروه بمزدک که ای مرد دانش پژوه یکی دین نو ساختی پرزیان نهادی زن و خواسته در میان. فردوسی
ضارّ. پرضرر: شنیدستی آن داستان بزرگ که ارجاسپ آن پرزیان پیر گرگ. فردوسی. چنین گفت موبد به پیش گروه بمزدک که ای مرد دانش پژوه یکی دین نو ساختی پرزیان نهادی زن و خواسته در میان. فردوسی
منسوب به پرنیان. از پرنیان. دارای پرنیان: هوا شد ز بس پرنیانی درفش چو بازار چین زرد و سرخ و بنفش. فردوسی. ز بس نیزه و پرنیانی درفش ستاره شده سرخ و زرد و بنفش. فردوسی. ، برنگ پرنیان، به آب و تلألؤ پرنیان: ز دو چیز گیرند مر مملکت را یکی پرنیانی یکی زعفرانی یکی زرّ نام ملک برنبشته دگر آهن آبداده یمانی. دقیقی
منسوب به پرنیان. از پرنیان. دارای پرنیان: هوا شد ز بس پرنیانی درفش چو بازار چین زرد و سرخ و بنفش. فردوسی. ز بس نیزه و پرنیانی درفش ستاره شده سرخ و زرد و بنفش. فردوسی. ، برنگ پرنیان، به آب و تلألؤ پرنیان: ز دو چیز گیرند مر مملکت را یکی پرنیانی یکی زعفرانی یکی زرّ نام ملک برنبشته دگر آهن آبداده یمانی. دقیقی
پراگندگی، تشویشاضطراب بیقراری ناراحتی، آشفتگی شوریدگی ژولیدگی بی نظمی بی ترتیبی، تنگدستی فقر تهیدستی بی چیزی، (تفرقه که در سالک وجود دارد اشاره بخلق است بدون حق مشاهده عبودیت)، یا پریشانی حواس پراکندگی فکر. یا پریشانی خاطر. تشویش دلتنگی اضطراب
پراگندگی، تشویشاضطراب بیقراری ناراحتی، آشفتگی شوریدگی ژولیدگی بی نظمی بی ترتیبی، تنگدستی فقر تهیدستی بی چیزی، (تفرقه که در سالک وجود دارد اشاره بخلق است بدون حق مشاهده عبودیت)، یا پریشانی حواس پراکندگی فکر. یا پریشانی خاطر. تشویش دلتنگی اضطراب