جدول جو
جدول جو

معنی پرزگن - جستجوی لغت در جدول جو

پرزگن
پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزدار
تصویری از پرزگن
تصویر پرزگن
فرهنگ فارسی عمید
پرزگن(پُ گِ)
خمیل. پرزدار: ثوب خمیل، جامۀ پرزگن. (ربنجنی)
لغت نامه دهخدا
پرزگن
پرزدار پرزه دار: جامه پرزگن
تصویری از پرزگن
تصویر پرزگن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرزین
تصویر پرزین
(دخترانه)
پرچینی از گلهای ریز به دور باغات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرزین
تصویر پرزین
پرزدار، پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزگن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزگن
تصویر ورزگن
کوزۀ پرآب
فرهنگ فارسی عمید
(وَ زَ گَ)
کوزۀ پرآب. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). جهانگیری از مؤید الفضلاء همین لفظ و معنی را نقل کرده، مؤلف فرهنگ نظام گوید: لفظ و معنی عجیبی است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
بهم زدن بال پریدن، یا پر زدن دل برای چیزی یا کسی. آرزومند آن چیز یا کس بودن، وجود داشتن موهای زاید و ناجور در نوک قلم مو. در قلم مو سازی پس از عمل دم هم کردن موها را با آب آزمایش میکنند تا اگر هنوز بعضی از تارهای موی زاید یا پرزی در میان دارد - و باصطلاح قلم مو (پرمیزند) موهای زاید و ناجور را جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرزگ
تصویر پرزگ
آن چه زنان به خود برگیرند، شیاف، شافه، پرزه، فرزجه
فرهنگ فارسی معین
خار و خاشاکی که در پشت بند و سد جمع شود، ابزاری آهنین و مشبک که در جوی تعبیه کنند تا خاشاک پشت آن
فرهنگ گویش مازندرانی
غربال، تحریف واژه پرویزن، سوراخ سوراخ
فرهنگ گویش مازندرانی