جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ورزگن

ورزگن

ورزگن
کوزۀ پرآب. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). جهانگیری از مؤید الفضلاء همین لفظ و معنی را نقل کرده، مؤلف فرهنگ نظام گوید: لفظ و معنی عجیبی است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا

ورزگر

ورزگر
کشاورز، کشتکار، دهقان
بَرزِگَر، زارِع، فَلّاح، بَرزکار، بَزرکار، بَرزیگَر، بَرزه گَر، گیاه کار، حَرّاث، حارِث، بازیار، کَدیوَر، وَرزِگار، وَرزِکار، وَرزه، وَرزی، کِشوَرز، واستِریوش، کِشتبان
ورزگر
فرهنگ فارسی عمید

ورزگر

ورزگر
برزگر زارع کشاورز: زشاهانی ارپیشه ورگوهری پدر ورزگرداری از لشکری. (گرشا)
فرهنگ لغت هوشیار

ورزدن

ورزدن
گریه شدید کردن و فریاد زدن (کودک شیر خوار) غر زدن، پر حرفی کردن وراجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پرزگن

پرزگن
خمیل. پُرزدار: ثوب خمیل، جامۀ پُرزگِن. (ربنجنی)
لغت نامه دهخدا