جدول جو
جدول جو

معنی پرزگن

پرزگن
پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزدار
تصویری از پرزگن
تصویر پرزگن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرزگن

پرزگن

پرزگن
خمیل. پُرزدار: ثوب خمیل، جامۀ پُرزگِن. (ربنجنی)
لغت نامه دهخدا

پرزدن

پرزدن
بهم زدن بال پریدن، یا پر زدن دل برای چیزی یا کسی. آرزومند آن چیز یا کس بودن، وجود داشتن موهای زاید و ناجور در نوک قلم مو. در قلم مو سازی پس از عمل دم هم کردن موها را با آب آزمایش میکنند تا اگر هنوز بعضی از تارهای موی زاید یا پرزی در میان دارد - و باصطلاح قلم مو (پرمیزند) موهای زاید و ناجور را جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار

ورزگن

ورزگن
کوزۀ پرآب. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). جهانگیری از مؤید الفضلاء همین لفظ و معنی را نقل کرده، مؤلف فرهنگ نظام گوید: لفظ و معنی عجیبی است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا

پرزین

پرزین
خار و خاشاکی که در پشت بند و سد جمع شود، ابزاری آهنین و مشبک که در جوی تعبیه کنند تا خاشاک پشت آن
فرهنگ گویش مازندرانی