جدول جو
جدول جو

معنی پرزرین - جستجوی لغت در جدول جو

پرزرین
(پْرِ / پِ رِ)
یکی از شهرهای بزرگ آرناؤدستان است از جزو ولایت قوصوه و مرکز سنجاقی است. و آن بر کنار رود خانه کوچکی است که به بحر ابیض ریزد واقع در 55 هزارگزی شمال غربی اسکوب. شهری زیبا و صاحب چهل و چند هزارتن سکنه و دارای چهارسوقی بزرگ و24 مسجد جامع و مدارس متعدد. بعضی صنایع نیز از قبیل مقراض و قلمتراش و اسلحه و ظروف نقره و غیره دارد. مردمش بتمامه آرناؤد باشند که قسم اعظم آنان مسلمان و بقیه ارتدوکس و کاتولیک اند و معدودی نیز از مردم اولاخ و بلغار در آنجا سکنی دارند. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
پرزرین
(پْرِ/ پِ رِ)
یکی از شش سنجاق ولایت قوصوه است و در غرب این ولایت واقع است دارای 400 قریه و تخمیناً 260000 تن سکنه. بیشتر اهالی آنجا مسلمان آرناؤد باشند و کمی مسیحی و دو زبان آرناؤد و ترکی در آنجا متداول است. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
(دخترانه)
ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرارین
تصویر پرارین
(دخترانه)
خوب و نیکو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرزین
تصویر پرزین
(دخترانه)
پرچینی از گلهای ریز به دور باغات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
(دخترانه)
نرم و لطیف چون پرند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پروردن
تصویر پروردن
پروراندن، پرورش دادن، برای مثال مار را هر چند بهتر پروری / چون یکی خشم آورد کیفر بری (رودکی - ۵۱۱)، یکی بچۀ گرگ می پرورید / چو پرورده شد خواجه بر هم درید (سعدی۱ - ۱۸۹)تربیت کردن، فربه ساختن، کنایه از آماده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرغریو
تصویر پرغریو
پرخروش، پرشور، پرغوغا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزنین
تصویر ارزنین
پخته شده با ارزن مثلاً نان ارزنین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرزین
تصویر پرزین
پرزدار، پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزگن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرزیان
تصویر پرزیان
آنچه یا آنکه ضرر بسیار دارد، پرضرر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
چیزی که از حریر دوخته یا ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرزمین
تصویر سرزمین
زمین پهناور که قوم و طایفه ای در آنجا به سر ببرند، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردگین
تصویر پردگین
پردگی، پرده نشین، پوشیده، درپرده
کنایه از زن، دختر
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، حاجب، روزبان، آغاجی، سادن، ایشیک آقاسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروردین
تصویر پروردین
فروردین، ماه اول سال خورشیدی پس از اسفند و پیش از اردیبهشت، ماه اول بهار، روز نوزدهم از هر ماه خورشیدی
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ)
به لغت زند و پازند بمعنی خوب و نیکو باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(پْرُ / پِ رُ زِ)
در اساطیر یونانی الهۀ کشاورزی و ملکۀدوزخ، دختر ژوپیتر و سرس و زوجه پلوتن. رومیان بدو هم جنبۀ یونانی و هم رومی میدادند و با الهۀ باستانی ایتالیا لیبرا خلطمیکردند و او با سرس و لیبر در معبد کهن ’سرس’ ستایش میشد. جشنی که به افتخار آن سه برپا میکردند درفصل بهار، از 12تا 19 آوریل بود. در ماه اوت جشنی دیگر که مخصوص زنان بود بیاد اجتماع سرس و پرزرپین منعقد میشد. گویند پلوتن او را ربود و زوجه خویش کرد و این موضوع را در مدالها و پرده ها تصویر کرده اند
لغت نامه دهخدا
(پْرُ / پِ رُ زِ)
نوعی از نواعم گاستروپود ازخانوادۀ پرس پرپی نیده
لغت نامه دهخدا
تصویری از پریرینه
تصویر پریرینه
منسوب به (پریر) پریری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
ارژنین منسوب به مرمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرزمین
تصویر سرزمین
مملکت، مرزوبوم، اقلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروریدن
تصویر پروریدن
تیمار کردن، بار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرغریو
تصویر پرغریو
پر خروش و غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکردن
تصویر پرکردن
انباشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
آنچه از پرند درست کنند هر چه از حریر سازند پرندینه
فرهنگ لغت هوشیار
در عسل یا شکر و جز آن حفظ کردن و بعمل آوردن دارویی یا میوه ای آماده کردن اطراء تطریه: (همه را کوفته و بیخته باب غوره بپرورند) (ذخیره خوارزمشاهی)، پرورده شدن تربیت یافتن، حمایت کردن، پرستش کردن پرستیدن، نهادن قرار دادن مواضعه کردن، آموختن تع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروردین
تصویر پروردین
فروردین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردگین
تصویر پردگین
پردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرزیان
تصویر پرزیان
پرضرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کین
تصویر پر کین
پر حسد پر حقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برترین
تصویر برترین
بالاترین، بلندترین، عالی ترین، جای و مکان، اعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر ریش
تصویر پر ریش
پر از زخم پر قرحه پر جراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزنین
تصویر ارزنین
نانی که از آرد ارزن پخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروریدن
تصویر پروریدن
((پَ وَ دَ))
پروردن، تغذیه، حمایت کردن
فرهنگ فارسی معین
خار و خاشاکی که در پشت بند و سد جمع شود، ابزاری آهنین و مشبک که در جوی تعبیه کنند تا خاشاک پشت آن
فرهنگ گویش مازندرانی