جدول جو
جدول جو

معنی پردو - جستجوی لغت در جدول جو

پردو
بسیار دونده
تصویری از پردو
تصویر پردو
فرهنگ فارسی عمید
پردو
(پُ دَ)
بسیاردونده. نیک دونده. مقابل کم دو: کم خور و پردو
لغت نامه دهخدا
پردو
(پِ)
کوه پردو، یکی از مرتفعترین قلل جبال برانس (پیرنه) در اسپانیا به ارتفاع 3352 گز
لغت نامه دهخدا
پردو
بسیار دونده نیک دونده مقابل کم رو: (کم خور و پردو)
تصویری از پردو
تصویر پردو
فرهنگ لغت هوشیار
پردو
پاشیدن، آب به اطراف پاشیدن، آب پاشی به قصد بازی و تفریح.، شاخه های نارک درخت که روی تیرهای خانه و زیرکاه گل قرار گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرتو
تصویر پرتو
(دخترانه)
روشن، تابش، فروغ، درخشش، تلألو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مردو
تصویر مردو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام باغبان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گردو
تصویر گردو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر بهرام چوبین سردار ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرده
تصویر پرده
دیوار سفید یا هر آویز دیگری را که فیلم بر روی آن به نمایش در می آید می گویند. پرده ی سینما مانند خود سینما همواره در جهت بهبود کیفیت حرکت کرده است. پرده های امروزین، حساس و مشبکند و نورهای اضافی و اذیت کننده را از خود عبور میدهند و تصویر را شفافتر از گذشته به معرض نمایش می گذارند.
پرده سینما یکی از اجزای اصلی تجهیزات سینما است که برای نمایش فیلم به استفاده می رود. این پرده معمولاً به صورت یک سطح براق و بزرگ از پارچه ای خاص ساخته می شود که قابلیت بازتاب نور را دارد تا تصویر فیلم بهتر قابل مشاهده باشد.
معمولاً پرده های سینما به دو نوع تقسیم می شوند:
1. پرده مات : این نوع پرده به صورت مات و غیر درخشان است که برای کاهش بازتاب نور و ایجاد تصویر با کنتراست بالا استفاده می شود.
2. پرده نفوذی : این نوع پرده به صورت درخشان است و برای پخش نور از پشت پرده و استفاده از سیستم های پروژکتور نوری استفاده می شود.
پرده سینما باید ابعاد مناسبی داشته باشد تا تمامی تصاویر فیلم به طور کامل روی آن جاذب شوند و تماشاگران بتوانند بهترین تجربه را از تماشای فیلم داشته باشند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از پرخو
تصویر پرخو
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کندوله، کانور، کندوک، کندو، کنور
بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسو
تصویر پرسو
پرنور، پرروشنایی، کنایه از دارای قدرت بینایی زیاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردا
تصویر پردا
فردا، روز بعد از امروز، روز قیامت، زمان آینده، آینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
کسی که بسیار حرف بزند، بسیار گوی، پرچانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرتو
تصویر پرتو
روشنایی که از یک جسم نورانی ظاهر شود، فروغ، روشنی، شعاع، اثر، تاثیر، برای مثال پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است / تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است (سعدی - ۶۱)، در علم فیزیک اشعه
پرتو افکندن: تابیدن، درخشیدن، روشنایی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنو
تصویر پرنو
پرنیان، نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش، حریر نازک، پرنون، برنو، برنون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردو
تصویر گردو
میوه ای گرد با یک پوستۀ سبز، یک پوستۀ سخت چوبی و مغز پر روغن و متقارن، درخت بزرگ و تناور این میوه با چوب بسیار محکم که برای ساختن اشیای چوبی گران بها به کار می رود، جوز، گوز، گوزبن، گردکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردوش
تصویر پردوش
پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پریدوش، پرند، پرندوار، برای مثال پردوش و پرندوش چسان بود خرابات / گویید و مترسید اگر مست خرابید (مولوی - لغت نامه - پردوش)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردل
تصویر پردل
شجاع، دلیر، دلاور، باجرئت، نترس، برای مثال فروهشته بر سر دو مشکین کمند / که کردی بدان پردلان را به بند (فردوسی۲ - ۲۵۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
پر از دخان. تعجج، پردود شدن خانه. (تاج المصادر بیهقی) ، (تنباکو، قلیان...) که دود بسیار از آن برآید، پردرد. اندوهگین:
روانش ز اندیشه پردود بود
که زروان بداندیش مهبود بود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پریشب:
پردوش و پرندوش چسان بود خرابات
گوئید و مترسید اگر مست خرابید.
مولوی.
دوش گدم پردوش گدم بازم اگمّت
میره ت دارو بده خوم ایگیرمت.
(به لهجۀ بختیاری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پردک
تصویر پردک
چیستان لغز چیستان
فرهنگ لغت هوشیار
شاخه ای که از درخت بریده باشند، بخشی از مزرعه که کنار های آنرا بلند کنند تا آب در آن نشیند و در میان آن سبز کارند یا زراعت کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریدو
تصویر پریدو
لاتینی ک زبر جد (جواهرات سلطنتی ایران) از گوهرهای گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
دونده باپا پاکار پاکار، کسی که در مشاغل مختلف پی فرمانهای متعدد میرود چون پا دو مغازه پادو نانوایی، در حمامهای قدیم کسی که پس از ورود مشتری کفش ویرا زیر سکو میگذاشت و لنگی برای او پهن میکرد و لنگ دیگر بدو میداد تا ببندد و داخل حمام گرم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده
تصویر پرده
روپوش، پوشش، حجاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسو
تصویر پرسو
پرنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پربو
تصویر پربو
خوشبوی معطر پر عطر پربو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتو
تصویر پرتو
شعاع، روشنائی، ضیاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردا
تصویر پردا
فردا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردو
تصویر دردو
شوخ چشم بیحیا
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی سپاه بسیجیده، لشگرگاه، نام زبان مردم پاکستان و هند مجموع سپاهیان با تمام لوازم که بجانبی گسیل دارند مجموع قشون و لوازم او در سفر، لشکر گاه اردوگاه، محلی که ورزشکاران یا پیشاهنگان برای تمرین یا تفریح گرد آیند، زبان معمولی در پاکستان و بخشی از هندوستان
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از رده دولپه ییهایبی گلبرگ که تیره خاصی را بنام تیره گردو بوجود میاورد. موطن اصلی گردو ایران و آسیای صغیر و هندوستان است و از این نقاط بجاهای دیگر برده شده. برگهای درخت گردو متناوب و مرکب (متشکل از 7 یا 9 برگچه) و کم دندانه است. گردو درختی است یک پایه ولی گلهای نرو ماده آن از هم جدایند. گل آذینش سنبله یی است. میوه گردو که مغزش خوراکی است شفت میباشد ولی میان برش خوراکی نیست و در رنگرزی و داروسازی مورد استعمال دارد. برگ درخت گردو دارای بویی مخصوص و طعم آن بسیار تلخ و قابض است از مغز هسته گردو روغن زرد رنگ خوراکیی میگیرند که چون جزو روغنهای خشک شوند است در نقاشی مورد استعمال دارد و بعلاوه در صابون سازی و تهیه ورنی نیز بکار میرود. چوب گردو بسیار مرغوب و محکم و قیمتی است و رد منبت کاری و ساختن اثاثه گرانبها بکار میرود جوز گوز چارمغز گردکان آقوز، میوه درخت گردو که بر حسب آنکه پوست چوبی روی دانه که عبارت از درون بر میوه گردو است کلفت یا نازک باشد بدو نام: گردوی پوست کلفت و گردوی کاغذی مشهور است. یا گردوی کلا. میوه درخت کلا را گویند که در داخل هسته اش دو مغز موجود است و خوراکی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردوش
تصویر پردوش
((پَ))
پرشیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرده
تصویر پرده
آکت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرتو
تصویر پرتو
اشعه
فرهنگ واژه فارسی سره