جدول جو
جدول جو

معنی پرخیده - جستجوی لغت در جدول جو

پرخیده
(دخترانه)
از لغات اساطیری است
تصویری از پرخیده
تصویر پرخیده
فرهنگ نامهای ایرانی
پرخیده
(پَ دَ / دِ)
رمز و ایما و اشارت باشد. (برهان). ظاهراً این صورت و معنی از مجعولات دساتیر است
لغت نامه دهخدا
پرخیده
ایما، رمز، مخالف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرخنده
تصویر فرخنده
(دخترانه)
شاد، مبارک، خجسته، میمون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارکیده
تصویر ارکیده
(دخترانه)
گلی با رنگهای درخشان که یک گلبرگ آن از دو گلبرگ دیگرش بزرگتر است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رخشیده
تصویر رخشیده
(دخترانه)
رخشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پریده
تصویر پریده
پر شده، انباشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریده
تصویر پریده
پروازکرده، به هوارفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخیدن
تصویر پرخیدن
تفتیش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخنده
تصویر پرخنده
بسیار خندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
پرسش شده، سؤال شده
فرهنگ فارسی عمید
(پُ دَ / دِ)
مسئول. سؤال شده
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
پروازکرده. طیران کرده، تبخیرشده. متصاعدشده، زائل شده. نابودشده.
- رنگ پریده، رنگ باخته. رنگ رفته. کم رنگ شده
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ / دِ)
پرشده. مملو. ممتلی. انباشته
لغت نامه دهخدا
(پُ خَدَ / دِ)
لب پرخنده، سخت خندان:
لب سام سیندخت پرخنده دید
همه بیخ کین از دلش کنده دید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ شُ دَ)
تفتیش کردن. برخیدن. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(پِ دِ)
نامیست که جغرافیّون قدیم یونان به پارس میداده اند. (قاموس الاعلام ج 2 ص 1497)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ / دِ)
چرخ خورده. چرخ زده. رجوع به چرخیدن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ مَ دَ / دِ)
مخالف و خودرأی را گویند و فرزندی را نیز گفته اندکه عاق و عاصی پدر و مادر شده باشد. (برهان). عاق وسرکش. (رشیدی). فرزند عاق. (جهانگیری) :
بد او را یکی پرمخیده پسر
ز بهر جهان بر پدر کینه ور.
ابوشکور
لغت نامه دهخدا
(اَ پَ دَ / دِ)
بمعنی صریح است چنانکه پرخیده بمعنی ایما و اشاره باشد. (برهان قاطع). و ظاهراً این کلمه موضوع و مصنوع است
لغت نامه دهخدا
تصویری از آرمیده
تصویر آرمیده
آرام گرفته استراحت کرده آرمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخشیده
تصویر درخشیده
تابیده، روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درویده
تصویر درویده
درو کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برمخیده
تصویر برمخیده
عاق پدر و مادر، فرزند خودسر عاق والدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزیده
تصویر ارزیده
قیمت کرده، قیمت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخیدن
تصویر پرخیدن
تفتیش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخنده
تصویر پرخنده
سخت خندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
سئوال شده، مسئول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریده
تصویر پریده
پرواز کرده، تبخیرشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخیدن
تصویر برخیدن
نصب گوهر بر طلا و نقره، تفتیش کردن، بیرون کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمخیده
تصویر پرمخیده
((پَ مَ دِ))
خودسر و نافرمان، فرزند عاق شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریده
تصویر پریده
((پَ دِ))
پرواز کرده، بخار شده، نابود شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرخیدن
تصویر پرخیدن
((پَ دَ))
تفتیش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
((پُ دِ))
سؤال شده، مسئول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخنده
تصویر فرخنده
تبریک، مبارک
فرهنگ واژه فارسی سره