جدول جو
جدول جو

معنی پرخچ - جستجوی لغت در جدول جو

پرخچ
کفل و ساغری اسب و استر و مانند آن
تصویری از پرخچ
تصویر پرخچ
فرهنگ لغت هوشیار
پرخچ
کفل، سرین، کفل و ساغری اسب و استر، پرخش، فرخش
تصویری از پرخچ
تصویر پرخچ
فرهنگ فارسی عمید
پرخچ
((پَ رَ))
کفل و سرین اسب و استر و مانند آن
تصویری از پرخچ
تصویر پرخچ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برخچ
تصویر برخچ
زشت نازیبا، زبون سست ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخش
تصویر پرخش
پرخچ، شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخج
تصویر پرخج
کفل و ساغری اسب و استر و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخم
تصویر پرخم
پرشکن، پر پیچ و تاب مثلاً زلف پرخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخش
تصویر پرخش
کفل، سرین، کفل و ساغری اسب و استر، پرخچ، فرخش، برای مثال بور شد چرمۀ تو از بس خون / که زدش بر پرخش و بر پهلو (مسعودسعد - لغتنامه - پرخش)
شمشیر، تیغ، برای مثال پرخشش به کردار تابان درخشی / که پیچان پدید آید از ابر آذر (لغتنامه - پرخش)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخو
تصویر پرخو
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کندوله، کانور، کندوک، کندو، کنور
بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برخچ
تصویر برخچ
فرخج، زشت، نازیبا، پلید، ناپاک، در علم زیست شناسی کفل اسب
فرهنگ فارسی عمید
زشت کریه منظر نامم همان دولت و شهباز نفرت است نی کرگس ورخچ ونه زال تخجم است) (خاقانی)، زبون فرومایه پست: پیش دلشان سپهر و انجم این بوده ورخچ و آن تخجم. (خاقانی)، چرکین، ناراخت مضطرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخچ
تصویر برخچ
((بَ رَ))
زشت، نازیبا، زبون، سست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرخو
تصویر پرخو
((پَ خُ))
فرخو، پیراستن درختان، بریدن شاخه های زیادی اشجار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرخش
تصویر پرخش
((پَ رَ))
سرین اسب و استر، شمشیر، تیغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخچ
تصویر پخچ
پهن پهن شده کوفته پخ پخش پخج، پژمرده، پست
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره فرفیون که جزو گیاهان کائو چوئی است ودر اطراف بندر عباس بطور خودرو و وحشی دیده میشود. از شیرابه این گیاه برای ساختن کائوچو میتوان استفاده کرد پره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرچ
تصویر پرچ
میله یا میخ نازک که سر آن را کوبیده و پهن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچ
تصویر پخچ
پخش شده، پهن، کوفته، له شده، برای مثال ز زیر گرز تو دانی که چون جهد دشمن / به چهره زرد و به تن پخچ گشته چون دینار (کمال الدین اسماعیل - ۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخ
تصویر پرخ
درختچه ای خودرو که در بیابان های گرم اطراف بندرعباس، لار و چابهار می روید و شیرابه ای دارد که به کار ساختن کائوچو می خورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخچ
تصویر پخچ
((پَ))
ضعیف شدن، رنجور و غمگین شدن، پژمرده، ناقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رخچ
تصویر رخچ
((رُ))
فرق سر، تارک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرچ
تصویر پرچ
میخ یا میلۀ فلزی باریک که تیزی سر آن را کوبیده و پهن کرده باشند
پرچ کردن: کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد، پرچیدن
فرهنگ فارسی عمید