- پرخچ
- کفل و ساغری اسب و استر و مانند آن
معنی پرخچ - جستجوی لغت در جدول جو
- پرخچ
- کفل، سرین، کفل و ساغری اسب و استر، پرخش، فرخش
- پرخچ ((پَ رَ))
- کفل و سرین اسب و استر و مانند آن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زشت نازیبا، زبون سست ناتوان
پرخچ، شمشیر
کفل و ساغری اسب و استر و مانند آن
پرشکن، پر پیچ و تاب مثلاً زلف پرخم
کفل، سرین، کفل و ساغری اسب و استر، پرخچ، فرخش، برای مثال بور شد چرمۀ تو از بس خون / که زدش بر پرخش و بر پهلو (مسعودسعد - لغتنامه - پرخش)
شمشیر، تیغ،برای مثال پرخشش به کردار تابان درخشی / که پیچان پدید آید از ابر آذر (لغتنامه - پرخش)
شمشیر، تیغ،
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کندوله، کانور، کندوک، کندو، کنور
بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
فرخج، زشت، نازیبا، پلید، ناپاک، در علم زیست شناسی کفل اسب
زشت کریه منظر نامم همان دولت و شهباز نفرت است نی کرگس ورخچ ونه زال تخجم است) (خاقانی)، زبون فرومایه پست: پیش دلشان سپهر و انجم این بوده ورخچ و آن تخجم. (خاقانی)، چرکین، ناراخت مضطرب
پهن پهن شده کوفته پخ پخش پخج، پژمرده، پست
درختچه ای از تیره فرفیون که جزو گیاهان کائو چوئی است ودر اطراف بندر عباس بطور خودرو و وحشی دیده میشود. از شیرابه این گیاه برای ساختن کائوچو میتوان استفاده کرد پره
میله یا میخ نازک که سر آن را کوبیده و پهن کنند
پخش شده، پهن، کوفته، له شده، برای مثال ز زیر گرز تو دانی که چون جهد دشمن / به چهره زرد و به تن پخچ گشته چون دینار (کمال الدین اسماعیل - ۳۹)
درختچه ای خودرو که در بیابان های گرم اطراف بندرعباس، لار و چابهار می روید و شیرابه ای دارد که به کار ساختن کائوچو می خورد
میخ یا میلۀ فلزی باریک که تیزی سر آن را کوبیده و پهن کرده باشند
پرچ کردن: کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد، پرچیدن
پرچ کردن: کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد، پرچیدن