جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پرخچ

پرخچ

پرخچ
کَفَل، سَرین، کَفَل و ساغَری اسب و استر، پَرَخش، فَرَخش
پرخچ
فرهنگ فارسی عمید

پرخچ

پرخچ
پشت و کفل و ساغری اسب و استر و غیره:
همی تا کیم کرد باید نگاه
به پشت و پرخج غلیواج و رنگ.
مسعودسعد (از شعوری).
رجوع به پرخج و پرخش شود
لغت نامه دهخدا

پرخش

پرخش
کَفَل، سَرین، کَفَل و ساغَری اسب و استر، پَرَخچ، فَرَخش، برای مِثال بور شد چرمۀ تو از بس خون / که زدش بر پرخش و بر پهلو (مسعودسعد - لغتنامه - پرخش)
شمشیر، تیغ، برای مِثال پرخشش به کردار تابان درخشی / که پیچان پدید آید از ابر آذر (لغتنامه - پرخش)
پرخش
فرهنگ فارسی عمید

پرخو

پرخو
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گِل یا تخته درست کنند، کُندولِه، کانور، کُندوک، کُندو، کَنور
بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
پرخو
فرهنگ فارسی عمید