جدول جو
جدول جو

معنی پرجوش - جستجوی لغت در جدول جو

پرجوش
(پُ)
پر از جوش. بسیارجوش. که غلیان بسیار دارد:
زمین دید یکسر همه ساده ریگ
بر و بوم او همچو پرجوش دیگ.
اسدی.
- برنج پرجوش، برنجی که جوشاندن بیش از عادت خواهد پخته شدن را.
- پرجوش خریدار، پرغلغله و پرولوله از مشتری:
امروز که بازارت پرجوش خریدار است
دریاب و بنه گنجی از مایۀ نیکوئی.
حافظ.
- سری پرجوش،پرشور. باحرارت
لغت نامه دهخدا
پرجوش
که جوش و غلیان بسیار دارد، پر و لوله پرغوغا پرغلغله با حرارت. یا برنج پر جوش. برنجی که برای پخته شدن جوش بسیار لازم دارد. یا سر پرجوش. سر پر شور پر حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
پرجوش
متحمّسٌ
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به عربی
پرجوش
Bubbly, Enthusiastic, Hyperactive
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پرجوش
pétillant, enthousiaste, hyperactif
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پرجوش
пузырящийся , энтузиастичный , гиперактивный
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به روسی
پرجوش
sprudelnd, enthusiastisch, hyperaktiv
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به آلمانی
پرجوش
булькаючий , захоплений , гіперактивний
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پرجوش
musujący, entuzjastyczny, nadpobudliwy
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به لهستانی
پرجوش
起泡的 , 热情的 , 多动的
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به چینی
پرجوش
borbulhante, entusiástico, hiperativo
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پرجوش
frizzante, entusiasta, iperattivo
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پرجوش
burbujeante, entusiasta, hiperactivo
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پرجوش
ฟอง , กระตือรือร้น , มากเกินไป
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به تایلندی
پرجوش
bruisend, enthousiast, hyperactief
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به هلندی
پرجوش
berbusa, antusias, hiperaktif
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پرجوش
سخت، هیجان زده، مشتاق، پراحساس، پرنشاط، هیجان انگیز، پرجوش، متوقّد، پرشور
دیکشنری اردو به فارسی
پرجوش
جھاگ دار , پرجوش , زیادہ متحرک
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به اردو
پرجوش
ফেনাযুক্ত , উদ্যমী , অতিরিক্ত সক্রিয়
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به بنگالی
پرجوش
kujaa vichangamsho, shauku, zaidi ya kawaida
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پرجوش
kabarcıklı, coşkulu, hiperaktif
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پرجوش
泡立つ , 熱心な , 多動的
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پرجوش
מבעבע , נלהב , היפר-אקטיבי
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به عبری
پرجوش
उत्साही , अति सक्रिय
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به هندی
پرجوش
거품이 나는 , 열정적인 , 과잉 활동적인
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریوش
تصویر پریوش
(دخترانه)
پری روی، فرشته روی، زیبا چون پری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پریوش
تصویر پریوش
مانند پری، پری وار، پری روی، پری پیکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردوش
تصویر پردوش
پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پریدوش، پرند، پرندوار، برای مثال پردوش و پرندوش چسان بود خرابات / گویید و مترسید اگر مست خرابید (مولوی - لغت نامه - پردوش)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر جوش
تصویر پر جوش
پر از جوش، آنچه بسیار جوش بخورد، آنچه در حال جوشیدن است و جوشش بسیار دارد، برای مثال زمین دید یکسر همه ساده ریگ / بر و بوم از او همچو پرجوش دیگ (اسدی - ۲۷۵)، پرشور، پرولوله، پرغلغله، پرجوش و خروش، برای مثال امروز که بازارت پرجوش خریدار است / دریاب و بنه گنجی از مایۀ نیکویی (حافظ - ۹۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
بخشی از آش و غذاهای دیگر که در اول جوش بردارند و چسبند، غلیان جوش، اول هر چیز، خلاصه زبده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریوش
تصویر پریوش
درنگ و تنبلی
فرهنگ لغت هوشیار
شاخه باریکی که در پای بعض درختان از قبیل چنار تبریزی تمشک آلو گوجه فندق و غیره میروید و آنها در حقیقت جوانه ها و ساقه های جوان و نو رسته ای از ریشه گیاه اصلی هستند. ممکنست این پاجوشها نزدیک تنه اصلی یعنی کاملا پای درخت و یا دور از تنه اصلی باشند ولی در هر حال با ریشه درخت اصلی ارتباط دارند از این پاجوشها در باغبانی برای ازدیاد گیاهان استفاده میکنند، شاخه ای که پس از کف بر کردن درختی روید نوچه شکیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردوش
تصویر پردوش
((پَ))
پرشیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاجوش
تصویر پاجوش
نهال نازک و باریکی که در پای بعضی از درختان می روید، و از آن ها برای ازدیاد درختان استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریوش
تصویر پریوش
((پَ وَ))
پری وار، پری فش
فرهنگ فارسی معین