جدول جو
جدول جو

معنی پرافشاندن - جستجوی لغت در جدول جو

پرافشاندن
((پَ. اَ دَ))
ترک کردن کاری به سبب ناتوانی از انجام آن
تصویری از پرافشاندن
تصویر پرافشاندن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برافشاندن
تصویر برافشاندن
ساطع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پر افشاندن
تصویر پر افشاندن
بال و پر مرغ را زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر افشاندن
تصویر پر افشاندن
بال و پر زدن مرغ
کنایه از ترک کردن کاری به سبب عجز از آن، تسلیم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروفشاندن
تصویر فروفشاندن
پاشیدن، افشاندن، پخش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برفشاندن
تصویر برفشاندن
حرکت دادن دست تا هر چه در دست باشد بیفتد، برافشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراشاندن
تصویر خراشاندن
خراش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراشاندن
تصویر هراشاندن
به قی واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرافکندن
تصویر پرافکندن
((~. اَ کَ دَ))
کنایه از اظهار ناتوانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراشاندن
تصویر خراشاندن
((خَ دَ))
خراش دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراشاندن
تصویر خراشاندن
خراش دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افشاندن
تصویر افشاندن
منتشر کردن، انتشار، ساطع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افشاندن
تصویر افشاندن
ریختن و پاشیدن پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشاندن
تصویر پاشاندن
پراکنده ساختن چیزی از بذر یا دانه یا خاک یا آب و امثال آن ها، پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افشاندن
تصویر افشاندن
ریختن و پاشیدن، پراکنده ساختن، فشاندن، اوشاندن، افتالیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افشاندن
تصویر افشاندن
((اَ دَ))
ریختن و پاشیدن، کنایه از خرج کردن
فرهنگ فارسی معین