پاچه، پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا، پای پخته شدۀ گوسفند، بز یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کم بنیه، لاغر و مبتلایان به امراض ریه نافع است، بازه، پایچه
پاچه، پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا، پای پخته شدۀ گوسفند، بز یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کم بنیه، لاغر و مبتلایان به امراض ریه نافع است، بازه، پایچه
آلتی شبیه بیل که با آن برف یا چیز دیگر را از روی زمین می روبند، بیل چوبی، آلتی که در قایق های پارویی به وسیلۀ آن قایق را می رانند پارو کردن: روبیدن برف یا چیز دیگر از روی زمین به وسیلۀ پارو
آلتی شبیه بیل که با آن برف یا چیز دیگر را از روی زمین می روبند، بیل چوبی، آلتی که در قایق های پارویی به وسیلۀ آن قایق را می رانند پارو کردن: روبیدن برف یا چیز دیگر از روی زمین به وسیلۀ پارو
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد سگیل، وردان، واروک، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
زِگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد سِگیل، وِردان، واروک، بالو، تاشکِل، گَندُمِه، آزَخ، زَخ، زوخ، آژَخ، ژَخ، ثُؤلول
بالو، زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سگیل، وردان، واروک، واژو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
بالو، زِگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سِگیل، وِردان، واروک، واژو، تاشکِل، گَندُمِه، آزَخ، زَخ، زوخ، آژَخ، ژَخ، ثُؤلول
بیل مانندی باشد از چوب که بدان برف روبند، (برهان)، آلتی چوبین که بدان برف و سرگین روبند، بیل چوبین، پاپروب، (محمود بن عمر ربنجنی)، برف افکن، - پاروی کشتی، آلتی چوبین که قایق رانان بدان آب رود یا دریا بشورانند، خله، فیه، بیل، مجدف، مجذف، مجداف، مجذاف، ، (در پشت حیوان)، کت، استخوان کت، کتف، هوینه، استخوان شانه که با آن کت بینان فال گیرند، در تداول نانوایان، آلتی چوبین که دستۀ دراز و سری پهن دارد و بر آن خمیر را پهن کنند، پیر زال، زن پیر، (برهان)، پاراو، - پارو کردن، پاک کردن برف و سرگین و جز آن با پارو، - پولش از پارو بالا رفتن، بسیار توانگر بودن
بیل مانندی باشد از چوب که بدان برف روبند، (برهان)، آلتی چوبین که بدان برف و سرگین روبند، بیل چوبین، پاپروب، (محمود بن عمر ربنجنی)، برف افکن، - پاروی کشتی، آلتی چوبین که قایق رانان بدان آب رود یا دریا بشورانند، خَله، فیَه، بیل، مِجدَف، مجذف، مجداف، مجذاف، ، (در پشت حیوان)، کت، استخوان کت، کتف، هُوَینه، استخوان شانه که با آن کت بینان فال گیرند، در تداول نانوایان، آلتی چوبین که دستۀ دراز و سری پهن دارد و بر آن خمیر را پهن کنند، پیر زال، زن پیر، (برهان)، پاراو، - پارو کردن، پاک کردن برف و سرگین و جز آن با پارو، - پولش از پارو بالا رفتن، بسیار توانگر بودن
پازخ. مالش و آزار باشد. (برهان) : پاسار میکند من و خوبان را تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش. ناصرخسرو. ای کرده دلم غم تو رخ رخ تا چند کشم ز عشق پاژخ. عماد زوزنی
پازخ. مالش و آزار باشد. (برهان) : پاسار میکند من و خوبان را تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش. ناصرخسرو. ای کرده دلم غم تو رخ رخ تا چند کشم ز عشق پاژخ. عماد زوزنی
بلده ای به ایتالیا، در ونسی دارای 125000 تن سکنه، این شهر اسقف نشین و صاحب دانشگاه و کاخهای مجلل و کارخانه های ماهوت بافی و مولد تیت لیو مورخ و مانتگنا نقاش مشهور است موضعی به چهارفرسنگی مشرق و شمال فتح آباد
بلده ای به ایتالیا، در وِنسی دارای 125000 تن سکنه، این شهر اسقف نشین و صاحب دانشگاه و کاخهای مجلل و کارخانه های ماهوت بافی و مولد تیت لیو مورخ و مانتگنا نقاش مشهور است موضعی به چهارفرسنگی مشرق و شمال فتح آباد
متحیر سرگشته، درمانده عاجز: (همه دعوی کنی وخایی ژاژ درهمه کارهای حقیری وهاژ) (ابوشکور)، بی حرکت بی جنبش: (همواره همی رو سپس دانش ازیراک گنده بودآن آب که استاده بود هاژ) (ناصرخسرو)
متحیر سرگشته، درمانده عاجز: (همه دعوی کنی وخایی ژاژ درهمه کارهای حقیری وهاژ) (ابوشکور)، بی حرکت بی جنبش: (همواره همی رو سپس دانش ازیراک گنده بودآن آب که استاده بود هاژ) (ناصرخسرو)
دونده باپا پاکار پاکار، کسی که در مشاغل مختلف پی فرمانهای متعدد میرود چون پا دو مغازه پادو نانوایی، در حمامهای قدیم کسی که پس از ورود مشتری کفش ویرا زیر سکو میگذاشت و لنگی برای او پهن میکرد و لنگ دیگر بدو میداد تا ببندد و داخل حمام گرم شود
دونده باپا پاکار پاکار، کسی که در مشاغل مختلف پی فرمانهای متعدد میرود چون پا دو مغازه پادو نانوایی، در حمامهای قدیم کسی که پس از ورود مشتری کفش ویرا زیر سکو میگذاشت و لنگی برای او پهن میکرد و لنگ دیگر بدو میداد تا ببندد و داخل حمام گرم شود