- پاچراغ
- پای چراغ جایی که چراغ گذارند چراغدان، جایی که چراغ گذارند چراغدان، جایی در تکیه و مسجد و زورخانه که در آن چراغ روشن کنند
معنی پاچراغ - جستجوی لغت در جدول جو
- پاچراغ
- جایی که چراغ بگذارند، جایی در مسجد یا تکیه یا زورخانه که چراغ روشن کنند
- پاچراغ ((چِ))
- جایی در تکیه، مسجد و زورخانه که در آن چراغ روشن کنند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جای گذاشتن چراغ در خانه، کنایه از پولی که مردم در زورخانه و بعضی جاهای دیگر پای چراغ می گذارند
جای گذاشتن چراغ در خانه یا دکان، پولی که تماشاگران در زورخانه و مانند آن پای چراغ می گذارند، پولی که دکانداران سر شب پای چراغ می نهادند تا به فقیری بدهند، در بازار به آخرین مشتری که تقریباً در آخروقت برای خرید جنس می آید، گویند
مرغی ماهیخوار دارای پرهای سرخ کم رنگ و پاهای دراز و منقار خمیده که در کنار آبها و باتلاقها بسر میبرد و بیشتر در مصر دیده شود
جای گذاشتن چراغ در خانه و سرای، پولی که تماشاگران در زور خانه و مانند آن پای چراغ نهند، پولی که دکانداران سر شب پای چراغ مینهادند و بعد بفقیر میدادند
آنکه اندیشه ای پاک داردصاحب رای پاک پاکیزه رای دانا
جایی در دیوار که برای نهادن چراغ تخصیص دهند جایی که چراغ درآن نهند
نخلی باشد از چوب یا نقره که چراغهای بسیار در آن می افروزند
هنگام غروب که چراغها را روشن کنند
گوهر درخشان
جایی یا چیزی که چراغ روی آن بگذارند، جایی در دیوار برای گذاشتن چراغ
نوعی چراغ بلوری بزرگ با آویزها و چراغ های بسیار
چرا نکرده علف نخورده: بران چرمه ناچران زین نهاد چه زین از برش خشک بالین نهاد. (شا)، آنکه اشتها بخوردن غذا ندارد
مرغی ماهی خوار با پرهای سرخ کم رنگ و پاهای دراز و منقار بلند که بیشتر در مصر پیدا می شود و در کنار آب ها و باتلاق ها به سر می برد
پاچال
گودال زیر پای جولاهگانگودالی که نانوا بقال یا آشپز در آن میایستد و چیز میفروشد، گودالی که شیر در آن جمع کنند و فروشند
معبر، گذرگاه
خطی که با امضا کشیده شود
آنچه میهمانرا پیشکش آرند
زراعت آبی مقابل دیم
ریختن آب دهن، زشتگویی، نرم کردن خاز (خمیر)
پاچال، گودال، گودال زیر پا، گودالی در دکان که فروشنده داخل آن می ایستد
زن پیر، پیرزال، گنده پیر، کمپیر
زراعت آبی، زراعتی که با آب قنات یا رودخانه آبیاری شود، پاریاب، پاریاو، فاراب
پیرمرد
امضای اختصاری، امضاء (در اصطلاح سیاسی و بانکی معمول است)، پیش امضا (واژه فرهنگستان)
آن چه میهمان را پیشکش آرند
پاراو. فاراب، زراعت آبی، مقابل دیم
گودال، گودالی که نانوا، بقال یا آشپز در آن می ایستد و چیزی می فروشد
امضای مختصر شده
گودال، گودال زیر پا، گودالی در دکان که فروشنده داخل آن می ایستد