جدول جو
جدول جو

معنی جاچراغی

جاچراغی
جایی یا چیزی که چراغ روی آن بگذارند، جایی در دیوار برای گذاشتن چراغ
تصویری از جاچراغی
تصویر جاچراغی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جاچراغی

جاچراغی

جاچراغی
جایی در دیوار که برای نهادن چراغ تخصیص دهند جایی که چراغ درآن نهند
فرهنگ لغت هوشیار

پاچراغی

پاچراغی
جای گذاشتن چراغ در خانه، کنایه از پولی که مردم در زورخانه و بعضی جاهای دیگر پای چراغ می گذارند
پاچراغی
فرهنگ فارسی عمید

پاچراغی

پاچراغی
جای گذاشتن چراغ در خانه یا دکان، پولی که تماشاگران در زورخانه و مانند آن پای چراغ می گذارند، پولی که دکانداران سر شب پای چراغ می نهادند تا به فقیری بدهند، در بازار به آخرین مشتری که تقریباً در آخروقت برای خرید جنس می آید، گویند
پاچراغی
فرهنگ فارسی معین

پاچراغی

پاچراغی
پولی که دکانداران در اوّل شب آنگاه که چراغ روشن می کردند بپای چراغ می نهادند و سپس به فقیر میدادند
لغت نامه دهخدا

پا چراغی

پا چراغی
جای گذاشتن چراغ در خانه و سرای، پولی که تماشاگران در زور خانه و مانند آن پای چراغ نهند، پولی که دکانداران سر شب پای چراغ مینهادند و بعد بفقیر میدادند
فرهنگ لغت هوشیار

پاچراغ

پاچراغ
پای چراغ جایی که چراغ گذارند چراغدان، جایی که چراغ گذارند چراغدان، جایی در تکیه و مسجد و زورخانه که در آن چراغ روشن کنند
فرهنگ لغت هوشیار

پاچراغ

پاچراغ
جایی که چراغ بگذارند، جایی در مسجد یا تکیه یا زورخانه که چراغ روشن کنند
پاچراغ
فرهنگ فارسی عمید

پاچراغ

پاچراغ
جایی در تکیه، مسجد و زورخانه که در آن چراغ روشن کنند
پاچراغ
فرهنگ فارسی معین

چراغی

چراغی
خادم امرد صوفیان در خانقاه. مثال:چراغی مرشد آمد، یعنی شاگرد و خادم مرشد آمد. رجوع به چراغ شود، زمینی که وقف شده باشد ازبرای مسجد و اماکن متبرکه، نذری که جهت روشنائی و اماکن متبرکه به خدام دهند، صدقه ای که بدرویشانی دهند که در شب قدم میزنند، پولی که به فالگو دهند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا