- پامس
- گرفتار، بیچاره
معنی پامس - جستجوی لغت در جدول جو
- پامس
- پابند، گرفتار، بیچاره، درمانده،
برای مثال خدایگانا پامس به شهر بیگانه / فزون از این نتوانم نشست دستوری (دقیقی - لغت فرس - پامس)
- پامس ((مَ))
- گرفتار، درمانده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ایران سکونت کرده بودند، نام ناحیه ای که قوم پارس درآنجا سکونت کرده بودند
پابند وگرفتار
فارس
آواز سگ، عوعو، هفهف
افسرده، جامد
پنجم پنجم
تاریک، مظلم، شب تار
مضطرب شدن و دست و پا گم کردن اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
آفتابی، توسن اسپ، تندخوی مرد
بهانه، تهمت، دروغ، اضطراب
پامس، پابند، گرفتار، بیچاره، درمانده
قومی آریایی نژاد که در زمان قدیم در پارس و عیلام سکنی اختیار کرده و مرکّب از چند قبیلۀ برزگر و چند قبیلۀ صحرانشین بودند
بانگ سگ در موقع حمله، عوعو
پارس کردن: عوعو کردن سگ
بانگ سگ در موقع حمله، عوعو
پارس کردن: عوعو کردن سگ
دور، ناپدید، ناپدید کننده، مرده دل
برماسنده بپساونده لمس کننده بپساونده
نام قوم ایرانی و محل سکونت ایشان در جنوب ایران
تکان، ضربان، نبض، تلفن مدت زمان معینی برای مکالمات تلفنی درون شهری
پنجم، پنجمین
خامس آل عبا: لقب حسین بن علی، امام سوم شیعیان
خامس آل عبا: لقب حسین بن علی، امام سوم شیعیان
احترام، بزرگ داشت، شکرانه
حرس، حراست، نگاهبانی
قرض، دین، گونه، وام
دیروز، روزی از روزهای گذشته
نگهبانی، نگه داری، مواظبت، حرمت، برای مثال بدان را نوازش کن ای نیک مرد / که سگ پاس دارد چو نان تو خورد (سعدی۱ - ۸۸) پاره، جزء، قسمتی از شب یا روز، برای مثال چو یک پاس از تیره شب درگذشت / تو گفتی که روی هوا تیره گشت (فردوسی۴ - ۱۶۵۲)
در بازی های گروهی مانند فوتبال، بسکتبال، رد کردن و رساندن توپ به یکی از افراد دستۀ خود
پاس دادن: مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن، پاس داشتن
پاس داشتن: مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن
پاس دادن: در ورزش توپی رد کردن توپ به همدسته، در قمار، نوبت خود را به حریف دادن، کنایه از حواله دادن کسی به جایی یا به کس دیگری
در بازی های گروهی مانند فوتبال، بسکتبال، رد کردن و رساندن توپ به یکی از افراد دستۀ خود
پاس دادن: مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن، پاس داشتن
پاس داشتن: مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن
پاس دادن: در ورزش توپی رد کردن توپ به همدسته، در قمار، نوبت خود را به حریف دادن، کنایه از حواله دادن کسی به جایی یا به کس دیگری
دیروز
عمل فرستادن یا روانه کردن چیزی به ویژه توپ به سوی بازیکن دیگر، حرکات دست مانیه تیزور برای خواب کردن کسی
نگهبانی، حراست، رعایت، احترام، یک نوبت از چهار نوبت شب، نگاهداشت، حق شناسی، عمل حواله دادن کسی به جایی یا کس دیگری
پاس خاطر کسی را داشتن: رعایت حال وی را کردن
پاس خاطر کسی را داشتن: رعایت حال وی را کردن
رنگ، لون، شبیه، نظیر
وام، قرض، دین، فام