پای بسته و بجای مانده که نه جائی تواند رفتن و نه آنجا که بود نفع بیند. پای بسته و درمانده بود بشغلی که نه بتواند شدن و نه بتواند بودن. (فرهنگ اسدی). پای بند یعنی کسی که در شهر خود یا جای دیگربسبب امری گرفتار باشد و نتواند بطرف دیگر رفت و درآنجا نیز نتواند بود. (برهان). بستوه آمده یعنی پای بسته ای را گویند که از متعلقان بجان رسیده باشد و درمقام خود او را ناخوش باشد و سفر نتواند کردن و بیچاره و درمانده گشته. (از فرهنگ اوبهی ؟) : خدایگانا پامس بشهر بیگانه فزون ازین نتوانم نشست دستوری. دقیقی. و این صورت با معنی آن محتاج به تأییداست