جدول جو
جدول جو

معنی پالاتین - جستجوی لغت در جدول جو

پالاتین(پالاتین)
شاهزاده خانم پالاتین، لقب (شارلوت الیزابت باویر) و (آن دوگنزاک)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پارافین
تصویر پارافین
جسمی موم مانند، سفید و نیم شفاف، بی بو و بی طعم که از روغن های سنگین نفت به دست می آید و در ساختن برخی از داروها، لوازم آرایشی و شمع سازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالانیدن
تصویر پالانیدن
فشردن، پالوده کردن، افزودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالادیم
تصویر پالادیم
عنصر فلزی نقره فام، نرم و چکش خوار که در تهیۀ آلیاژها و ساخت ابزارهای جراحی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاتین
تصویر پلاتین
عنصر فلزی نقره ای رنگ و قابل تورق و مفتول شدن که در صنایع شیمیایی و الکتریکی و جواهرسازی و شکسته بندی و دندان پزشکی کاربرد دارد، طلای سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولادین
تصویر پولادین
آنچه از پولاد ساخته شود، به رنگ پولاد، کنایه از هر چیز سخت و محکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالاییدن
تصویر پالاییدن
صاف کردن، صافی کردن، بیختن، مصدر لازم، تراویدن، برای مثال چو نم دار جامه که بدهیش تاب / بیفشاریش زو بپالاید آب (اسدی - ۱۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
دو ناحیه از آلمان غربی یکی بنام پالاتینای سفلی یا پالاتینای رن در شمال آلزاس و دیگری بنام پالاتینای علیا در شمال شرقی باویر و این هر دو ناحیه بعداً جزو ایالت باویر شد، پالاتینای علیا 630000 تن سکنه دارد و کرسی آن شهر راتیس بون و پالاتینای سفلی 932000 تن سکنه دارد و کرسی آن شهر اشپیر است، ناحیۀ پالاتینا در سالهای 1687- 1688م، (1098-1099 هجری قمری) بفرمان لوئی چهاردهم غارت شد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یکی از پشته ها و تلال هفتگانه روم قدیم که بنابر روایات کهن نخستین مساکن رومیان بدانجا بنا شده است و رجوع به پالاسیوم شود
لغت نامه دهخدا
کندرونده، (تتمۀ برهان)، اسب بارگیر و بارکش، (تتمۀ برهان)، ظاهراً این کلمه مصحف پالانی باشد
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
زر سفید. طلای سفید. رجوع به پلاطین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پارافین
تصویر پارافین
جسمی که سفید و نیمه شفاف که از روغنهای سنگین نفت به دست میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالمیتین
تصویر پالمیتین
مایعی بی رنگ و بو که برای ساختن صابون و شمع بکارمیرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالائیدن
تصویر پالائیدن
صافی کردن پالودن پالیدن، بیختن، تراویدن ترابیدن، دفع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاییدن
تصویر پالاییدن
صافی کردن پالودن پالیدن، بیختن، تراویدن ترابیدن، دفع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالایان
تصویر پالایان
در حال پالودن و پالاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی باشد مانند کفگیر که چیزهادر آن صاف کنند ظرفی که طباخان و حلواییان برای صاف کردن روغن و شیره و جز آن بر سر دیگ نهند آبکش ماشو ماشوب ترشی پالا پالاوان صافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالانیدن
تصویر پالانیدن
افزودن: (همچنانکه باغبان زرد آلوی تلخ را میبرد و بر جای آن قیصی شیرین بپالاند و افزون کند) (بها الدین ولدلغ)، فشردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولادین
تصویر پولادین
منسوب به پولادین ساخته از پولاد فولادی فولادین: (مجرمانرا تن پولادی فرسوده شدی گر تو اندر خور هر جرم دهی باد افراء) (فرخی)، برنگ پولاد فولادی. منسوب به پولاد، فولادی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی اسپین زر سپید زر از تو پال ها طلای سفید (طلا) فلزی سفید رنگ که مانند طلا است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولادین
تصویر پولادین
ساخته شده از پولاد، بسیار محکم، نیرومند
فرهنگ فارسی معین
جسمی است جامد و سفید که از سرد کردن ناگهانی روغن های سنگین به دست می آید. در شمع سازی و تهیه ورنی ها استعمال می شود. پارافین مایع در پزشکی به عنوان مسهل به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالاییدن
تصویر پالاییدن
((دَ))
صافی کردن، بیختن، تراویدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاراگین
تصویر پاراگین
فاضلاب، آشغال دانی، پارگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلاتین
تصویر پلاتین
((پِ))
طلای سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
Highest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
le plus élevé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
наивысший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
am höchsten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
найвищий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
najwyższy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
最高的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
mais alto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
il più alto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بالاترین
تصویر بالاترین
más alto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی