جدول جو
جدول جو

معنی پاشنده - جستجوی لغت در جدول جو

پاشنده
پراکنده کننده، افشاننده
تصویری از پاشنده
تصویر پاشنده
فرهنگ فارسی عمید
پاشنده
(شَ دَ/ دِ)
پراکننده. افشاننده: بیک دست شکرپاشنده و بدیگر دست زهر کشنده. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
پاشنده
پراکنده، افشاننده
تصویری از پاشنده
تصویر پاشنده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پالنده
تصویر پالنده
کاوش کننده، جستجوکننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
ریخته شده، پراکنده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشنده
تصویر باشنده
حاضر، موجود، ساکن، مقیم، آرام گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشنده
تصویر پوشنده
کسی که جامه بر تن کند، آنکه چیزی را بپوشاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاینده
تصویر پاینده
پایدار، بادوام، کسی که چیزی را بپاید و مراقب آن باشد، برقرار، جاوید، ابدی، باقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشنده
تصویر باشنده
ساکن مقیم آرام گیرنده، جمع باشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاینده
تصویر پاینده
پایدار، بادوام، ابدی
فرهنگ لغت هوشیار
مطلق گلوله است از هر چه باشد -2 آن پنبه برپیچیده که حلاجی کرده باشند عمدا پنبه گلوله کرده پنبه بر پیچیده که زنان ریسند کلوچ گلیج گلوله آغنده پاغند، پنبه دسته کرده از پشم و پاغنده که بریسند
فرهنگ لغت هوشیار
اسم پاشیدن، پراگنده متفرق بر افشانده منثور، ریخته ریخته شده فرو ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالنده
تصویر پالنده
اسم پالیدن، صاف کننده تصفیه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چیزی بر تن خود یا دیگری کندظنکه پوشد، آنکه مستور دارد پنهان کننده کتمان کننده. یا بسیار پوشنده ستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالنده
تصویر پالنده
((لَ دِ))
صاف کننده، تصفیه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاینده
تصویر پاینده
((یَ دِ))
پایدار، جاوید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
((دِ))
پراکنده، متفرق، ریخته، ریخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاغنده
تصویر پاغنده
((غُ دِ))
گلوله از هر چیزی مانند، پنبه، پنبه زده شده و گلوله کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باشنده
تصویر باشنده
موجود، ساکن، حاضر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاینده
تصویر پاینده
دایم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
Spattered, Splashy, Splattered
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
éclaboussé, éclaboussant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
salpicado, salpicante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
छींटे , छींटे मारने वाला , छींटे हुए
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
cipratan, percik, terciprat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
กระเซ็น , กระเซ็น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
besprenkeld, spetterend, gespetterd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
salpicado, salpicante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
schizzato, schizzante, spruzzato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
溅的 , 溅起的 , 溅到的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
spryskany, pryskający, obryzgany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
розбризканий , бризкаючий , забризканий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
bespritzt, spritzend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
брызгающийся , брызгающий , забрызганный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پاشیده
تصویر پاشیده
ספוג , מטפטף , ספוג
دیکشنری فارسی به عبری